گفتگو درباره واژه گزارش تخلف جعفر نویسه گردانی: JʽFR جعفر. [ ج َ ف َ ] (اِخ ) کیمیاگری که زرجعفری بدو منسوب است . (از برهان قاطع) : تو در فضل بس بهتر از جعفری که دادی به هر کس زر جعفری . (شرفنامه ٔ منیری ).رجوع به جعفری (زر) شود. واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۱۹۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه واژه معنی جعفر جعفر. [ ج َ ف َ ] (اِخ ) ابن عثمان تکریتی (متوفی 699 هَ . ق .) از اهل تکریت عراق است . شاعر و دانشمند در علم حساب و فرائض بودو در شعرش لطاف... جعفر جعفر. [ ج َ ف َ ] (اِخ ) ابن عزالدین مکنی به ابوالخلیل از خاندان شدادیان گنجه و از حکمرانان آذربایجان بود و قطران تبریزی شاعر قرن پنجم ب... جعفر جعفر. [ ج َ ف َ ] (اِخ ) ابن عطیه مکنی به ابوعمرو، تابعی است . رجوع به ابن عطیه شود. جعفر جعفر. [ ج َ ف َ ] (اِخ ) ابن عفان طائی . از شعراء شیعه و شعر او در دویست ورقه بوده است . (ابن الندیم ). جعفر جعفر. [ ج َ ف َ] (اِخ ) ابن علبةبن ربیعة الحارثی مکنی به ابوعارم (متوفی 125 هَ . ق .) شاعر غزلسرای کم شعر از شعرای مخضرمین معاصر دو دولت ام... جعفر جعفر. [ ج َ ف َ ] (اِخ ) ابن علی معروف و مکنی به امیر ابوالفضل فرمانروای تفلیس و معاصر ابوالحسن لشکری بوده و قطران تبریزی شاعر قرن پنجم ... جعفر جعفر. [ ج َ ف َ ] (اِخ ) ابن علی بن ابی طالب در واقعه ٔ کربلا شهید شده است . جعفر جعفر. [ ج َ ف َ ] (اِخ ) ابن علی بن احمدبن حمدان الاندلسی مکنی به ابوعلی و ابن غلبون (متوفی 364 هَ . ق .) فرمانروای زاب (از نواحی افریقا... جعفر جعفر. [ ج َ ف َ ] (اِخ ) ابن علی بن تاج الدین ظفیری . (متوفی 1109 هَ . ق .) قاضی و فقیه زیدی است از اهل حصن الظفیر واقع در سرزمین حجة در شما... جعفر جعفر. [ ج َ ف َ ] (اِخ ) ابن علی بن عبداﷲبن شیخ از خاندان عیدروس (997 - 1064 هَ . ق .) فاضلی از مردم حضرموت بود که در تریم از نواحی حضرموت... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ صفحه ۶ از ۲۰ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود