جعفر
نویسه گردانی:
JʽFR
جعفر. [ ج َ ف َ ] (اِخ ) ابن احمدبن حسین بن احمدبن جعفر سراج معروف به قاری بغدادی و ابن سراج مکنی به ابومحمد، (417 - 500 هَ . ق .) ادیب و شاعر و عالم قرائت و نحوو لغت و از حافظان قرآن بوده است . وی در بغداد زاده شد و در همانجا درگذشت . همچنین سفرهائی به مکه و شام و مصر کرد. از تصنیفات مشهور او: مصارع العشاق و مناقب السودان و حکم الصبیان را می توان نام برد. علاوه بر آن چندین کتاب تألیف و تنظیم کرده که از آن جمله است : کتاب خرقی در فقه حنابله که آنرا به نظم درآورد. خطیب بغدادی کتاب پنج جزئی فوائد را بر او خواند. (الاعلام زرکلی ج 2). و نیز رجوع به ابن سراج شود.
واژه های همانند
۱۹۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
جعفر. [ ج َ ف َ ] (اِخ ) ابن علی طباطبائی حائری (1258 - 1321 هَ . ق .) فقیه امامی بود از اهل حائر که به نجف منتقل گردید و سپس به حائر بازگ...
جعفر. [ ج َ ف َ ] (اِخ ) ابن عمربن عبدالعزیز. رجوع به ابوعمرو جعفر شود.
جعفر. [ ج َ ف َ ] (اِخ )ابن عون بن عمروبن حریث . رجوع به ابوعون جعفر شود.
جعفر. [ ج َ ف َ ](اِخ ) ابن فضل بن جعفر از بنی حسن بن فرات ، مکنی به ابوالفضل و مشهور به ابن حنزابة و حنزابه نام مادر پدر اوست . (308 - 391 ه...
جعفر. [ ج َ ف َ ] (اِخ ) ابن فلاح کتامی مکنی به ابوعلی (متوفی 360 هَ . ق .) یکی از فرماندهان سپاهی معز عبیدی فرمانروای افریقا و مردی دلیر...
جعفر. [ ج َ ف َ ] (اِخ ) ابن قدامةبن زیاد کاتب مکنی به ابوالقاسم . خطیب از او نام میبرد و او را یکی از بزرگان و دانشمندان فن کتابت میشمارد ...
جعفر. [ ج َ ف َ ] (اِخ ) ابن قریعبن عوف از تمیم ، از عدنان جد یکی از خاندانهای عرب جاهلی بود و به وی لقب أنف الناقه داده بودند و فرزندانش...
جعفر. [ ج َ ف َ ] (اِخ ) ابن کلاب . پدرقبیله ای است از بنی عامر که آنان را جعافره گویند.
جعفر. [ ج َ ف َ ] (اِخ ) ابن کیسان . مکنی به ابومعروف تابعی است .
جعفر. [ ج َ ف َ ] (اِخ ) ابن مبشربن احمد ثقفی (متوفی 234 هَ . ق .) متکلم معتزلی بود و آرائی خاص خود داشت و هم کتابی به نام تصانیف داشته ...