جعفر
نویسه گردانی:
JʽFR
جعفر. [ ج َ ف َ ] (اِخ ) ابن قدامةبن زیاد کاتب مکنی به ابوالقاسم . خطیب از او نام میبرد و او را یکی از بزرگان و دانشمندان فن کتابت میشمارد و در ادب و معرفت چیره دست میداند. وی کتابهایی در فن کتابت و جز آن دارد و از ابی العیناء الضریر و حمادبن اسحاق موصلی و مبرد و محمدبن عبداﷲبن مالک خزاعی و کسانی چون اینان روایت حدیث کرده و ابوالفرج اصفهانی از وی روایت کرده است . مرگ او را ابومحمد عبداﷲبن ابی القاسم عبدالمجیدبن بشیران الاهوازی در روز سه شنبه بیست ودوم جمادی الاَّخر سال 319 هَ . ق . نوشته است . (معجم الادباء). ابن البلخی در فارسنامه (چ اروپا ص 170) کتاب خراج را به جعفربن قدامة نسبت داده اما صاحب تاریخ سیستان (چ تهران ص 11) همین کتاب را به قدامةبن جعفر فرزند جعفربن قدامة نسبت داده است .
واژه های همانند
۱۹۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
جعفر. [ ج َ ف َ ] (اِخ ) ابن عثمان بن نصر ملقب به ابوالحسن حاجب و معروف به مصحفی (متوفی 372 هَ . ق .) وزیر و ادیب اندلسی و از نویسندگان ن...
جعفر. [ ج َ ف َ ] (اِخ ) ابن عثمان تکریتی (متوفی 699 هَ . ق .) از اهل تکریت عراق است . شاعر و دانشمند در علم حساب و فرائض بودو در شعرش لطاف...
جعفر. [ ج َ ف َ ] (اِخ ) ابن عزالدین مکنی به ابوالخلیل از خاندان شدادیان گنجه و از حکمرانان آذربایجان بود و قطران تبریزی شاعر قرن پنجم ب...
جعفر. [ ج َ ف َ ] (اِخ ) ابن عطیه مکنی به ابوعمرو، تابعی است . رجوع به ابن عطیه شود.
جعفر. [ ج َ ف َ ] (اِخ ) ابن عفان طائی . از شعراء شیعه و شعر او در دویست ورقه بوده است . (ابن الندیم ).
جعفر. [ ج َ ف َ] (اِخ ) ابن علبةبن ربیعة الحارثی مکنی به ابوعارم (متوفی 125 هَ . ق .) شاعر غزلسرای کم شعر از شعرای مخضرمین معاصر دو دولت ام...
جعفر. [ ج َ ف َ ] (اِخ ) ابن علی معروف و مکنی به امیر ابوالفضل فرمانروای تفلیس و معاصر ابوالحسن لشکری بوده و قطران تبریزی شاعر قرن پنجم ...
جعفر. [ ج َ ف َ ] (اِخ ) ابن علی بن ابی طالب در واقعه ٔ کربلا شهید شده است .
جعفر. [ ج َ ف َ ] (اِخ ) ابن علی بن احمدبن حمدان الاندلسی مکنی به ابوعلی و ابن غلبون (متوفی 364 هَ . ق .) فرمانروای زاب (از نواحی افریقا...
جعفر. [ ج َ ف َ ] (اِخ ) ابن علی بن تاج الدین ظفیری . (متوفی 1109 هَ . ق .) قاضی و فقیه زیدی است از اهل حصن الظفیر واقع در سرزمین حجة در شما...