اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

جعفر

نویسه گردانی: JʽFR
جعفر. [ ج َ ف َ ] (اِخ ) ابن قدامةبن زیاد کاتب مکنی به ابوالقاسم . خطیب از او نام میبرد و او را یکی از بزرگان و دانشمندان فن کتابت میشمارد و در ادب و معرفت چیره دست میداند. وی کتابهایی در فن کتابت و جز آن دارد و از ابی العیناء الضریر و حمادبن اسحاق موصلی و مبرد و محمدبن عبداﷲبن مالک خزاعی و کسانی چون اینان روایت حدیث کرده و ابوالفرج اصفهانی از وی روایت کرده است . مرگ او را ابومحمد عبداﷲبن ابی القاسم عبدالمجیدبن بشیران الاهوازی در روز سه شنبه بیست ودوم جمادی الاَّخر سال 319 هَ . ق . نوشته است . (معجم الادباء). ابن البلخی در فارسنامه (چ اروپا ص 170) کتاب خراج را به جعفربن قدامة نسبت داده اما صاحب تاریخ سیستان (چ تهران ص 11) همین کتاب را به قدامةبن جعفر فرزند جعفربن قدامة نسبت داده است .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۹۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۵ ثانیه
جعفر. [ج َ ف َ ] (اِخ ) ابن محمدبن حسن خطی بحرانی عبدی عدنانی مکنی به ابوالبحر (متوفی 1028 هَ . ق .) شاعر «خط»در روزگار خود بود. وی از اهل ...
جعفر. [ ج َ ف َ ] (اِخ ) ابن محمدبن حسین المحدث ملقب به الثائر باﷲ. رجوع به ابوالفضل جعفر شود.
جعفر. [ ج َ ف َ ] (اِخ ) ابن محمدبن حمدان موصلی مکنی به ابوالقاسم ، فقیهی نیکوتألیف و متفقه به مذهب شافعی و نیز ادیبی شاعر و ناقد شعر و ...
جعفر. [ ج َ ف َ ] (اِخ ) ابن محمدبن حمزة، ملقب به شرف الدین (متوفی 834 هَ . ق .). داعی اسماعیلی و از دانشمندان ایشان بود و «الرسالة الموقظة»...
جعفر. [ ج َ ف َ ] (اِخ ) ابن محمدبن علی بن حسن بن علی کلبی (متوفی 375 هَ . ق .) امیری از امیران کلبی (فرمانروایان جزیره ٔ سیسیل ) بود که د...
جعفر. [ ج َ ف َ ] (اِخ ) ابن محمدبن عمر بلخی مکنی به ابومعشر. رجوع به ابومعشر در همین لغت نامه شود.
جعفر. [ ج َ ف َ ] (اِخ ) ابن محمدبن محمودبن هبةاﷲ، مکنی به ابومحمد و ملقب به کفرعزی اربلی (537 - 604 هَ . ق .) قاضی و عالم به فقه شافعی ...
جعفر. [ ج َ ف َ ] (اِخ )ابن محمد (شمس الخلافة)بن مختار افضلی . رجوع به ابوالفضل و جعفر و ابن شمس الخلافة در همین لغت نامه شود.
جعفر. [ ج َ ف َ ] (اِخ ) ابن محمدبن معتزبن محمدبن مستغفر نسفی مکنی به ابوالعباس . رجوع به ابوالفضل مستغفری در همین لغت نامه شود.
جعفر. [ ج َ ف َ ] (اِخ ) ابن محمدبن موسی بن قولویه قمی بغدادی . رجوع به ابن قولویه در همین لغت نامه شود.
« قبلی ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ صفحه ۹ از ۲۰ ۱۰ ۱۱ ۱۲ ۱۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.