جعفر
نویسه گردانی:
JʽFR
جعفر. [ ج َ ف َ ] (اِخ ) ابن محمدبن حسن بن مستفاض ، مکنی به ابوبکر و معروف به فریابی (207 - 301 هَ . ق .) قاضی و از عالمان حدیث بود و از نژاد ترک به شمار می آمدو از مردم فریاب از نواحی بلخ بود و در مصر و بغدادبه روایت حدیث پرداخت و سفر دور و درازی در پیش گرفت و مدت زمانی هم سمت قضاوت دینور را بر عهده داشت وهنگامی که به بغداد درآمد با تشریفات رسمی از او پذیرائی کردند و گویند در آنجا نزدیک هزار تن در محضرش گرد می آمدند. از کتابهای او صفةالنفاق و ذم المنافقین و دلائل النبوة بجا مانده است . (الاعلام زرکلی ج 2).
واژه های همانند
۱۹۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۳ ثانیه
جعفر. [ ج َ ف َ ] (اِخ ) ابن مبشربن احمد ثقفی (متوفی 234 هَ . ق .) متکلم معتزلی بود و آرائی خاص خود داشت و هم کتابی به نام تصانیف داشته ...
جعفر. [ ج َ ف َ ] (اِخ ) ابن محمد مکنی به ابوالقاسم و معروف به حکیم رازی . در نامه ٔ دانشوران آمده است : از فضلای طبقه ٔ عرفا و اهل حال اس...
جعفر. [ ج َ ف َ ] (اِخ ) ابن محمد امین واعظ (1268 - 1320 هَ . ق .) فاضلی از مردم بغداد بودکه از آثار او «المجالس فی الوعظ» و «تعالیق » ویرا بر ...
جعفر. [ ج َ ف َ ] (اِخ ) ابن محمد باعلوی بیتی سقافی (1110 - 1182 هَ . ق .) شاعر و دانشمند پرمایه یی در ادبیات و اخبار بود و از اهل مدینه بشمارم...
جعفر. [ ج َ ف َ ] (اِخ ) ابن محمدبن ابی سعیدبن شرف ... رجوع به ابن شرف در همین لغت نامه شود.
جعفر. [ ج َ ف َ ] (اِخ ) ابن محمدبن احمدبن حذارکاتب مکنی به ابوالقاسم . یاقوت نوشته است : صولی در کتاب اخبار شعراء مصر میگوید در روزگار وی ...
جعفر. [ ج َف َ ] (اِخ ) ابن محمدبن اسماعیل حسینی طالبی هاشمی (متوفی حدود 240 هَ . ق .) مشهور به جعفر مصدق دومین از امامان پنهان (ائمه ٔ مس...
جعفر. [ ج َ ف َ ] (اِخ ) ابن محمدبن الاشعث . یکی از بلغای زبان عرب بوده است . (ابن الندیم ).
جعفر. [ ج َ ف َ ] (اِخ ) ابن محمدبن جابربن سنان حرانی بتانی یکی از مهره ٔ ارصاد و از پیشروان علم فلسفه و حساب و احکام نجوم است و زیج مه...
جعفر. [ ج َ ف َ ] (اِخ ) ابن محمدبن جعفر حسنی مکنی به ابوعبداﷲ (224 - 308 هَ . ق .) فاضل امامی در سامره متولد گردید و مورد احترام پیروان خود ...