جعفر
نویسه گردانی:
JʽFR
جعفر. [ ج َ ف َ ] (اِخ ) ابن محمدبن علی بن حسن بن علی کلبی (متوفی 375 هَ . ق .) امیری از امیران کلبی (فرمانروایان جزیره ٔ سیسیل ) بود که در آغاز کار از ندیمان العزیز باﷲ فاطمی (فرمانروای مصر) بشمار میرفت و دردستگاه او به مرتبه ٔ وزارت رسید، سپس به سال 373 هَ. ق . به فرمانروائی جزیره ٔ سیسیل گماشته شد و پس ازناآرامی و اضطرابی که پیش از وی در آنجا حکمفرما بود در دوران وی آرامشی پدید آمد. وی مردی نیکخو و دانش پرور بود و در کاخ او در بلرم گروهی از عالمان و ادیبان شایسته گرد می آمدند. روزگار وی چندان بدرازا نکشید و در جزیره ٔ سیسیل درگذشت . (الاعلام زرکلی ج 2).
واژه های همانند
۱۹۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۸ ثانیه
جعفر. [ ج َ ف َ ] (اِخ ) ابن احمدبن محمد مقری مکنی به ابوالقاسم از مشایخ عرفای قرن چهارم هجری و از مردم نیشابور است . وی برادر ابوعبداﷲ مق...
جعفر. [ ج َ ف َ ] (اِخ ) ابن احمد مروزی . رجوع به ابوالعباس مروزی شود.
جعفر. [ ج َ ف َ ] (اِخ ) ابن ادریس حسنی کتانی مکنی به ابوالمواهب (1250 - 1323 هَ . ق .) فقیه مالکی روزگار خود و صوفی و عالم به تراجم احوا...
جعفر. [ ج َ ف َ ] (اِخ ) ابن ایاس ، ابوبشر واسطی . تابعی است .
جعفر. [ ج َ ف َ] (اِخ ) ابن برقان ، مکنی به ابوعبداﷲ. تابعی است .
جعفر. [ ج َ ف َ ] (اِخ ) ابن بشیر البجلی بالولاء مکنی به ابومحمد الوشاء (متوفی 208 هَ . ق .) مردی فاضل و از کوفه بود. وی در الابواء در راه م...
جعفر. [ج َ ف َ ] (اِخ ) ابن تاجی . او راست : هوسنامه ٔ ترکی .
جعفر. [ ج َ ف َ ] (اِخ ) ابن ثعلب بن جعفر الادفوی ملقب به کمال الدین و مکنی به ابوالفضل (685 - 748 هَ . ق .) مورخ بود و از ادبیات و فقه و ف...
جعفر. [ ج َ ف َ ] (اِخ ) ابن جحاف بن عبداﷲبن جعفربن عبدالرحمن بن جحاف معافری بلنسی مکنی به ابواحمد و معروف به ابن جحاف (متوفی 488 هَ . ق ...
جعفر. [ ج َ ف َ ] (اِخ ) ابن حرب همدانی (177 - 236 هَ . ق .)از پیشوایان معتزلیان و از مردم بغداد بود. علم کلام را در بصره از هذیل علاف فراگر...