گفتگو درباره واژه گزارش تخلف جعفری نویسه گردانی: JʽFRY جعفری . [ ج َ ف َ ] (اِ) حشره یی است بدبو که بوی تندی شبیه به بوی گیاه جعفری دارد. ۞ (یادداشت مؤلف ). و نیز رجوع به ساس شود. واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۳۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه واژه معنی محمد جعفری محمد جعفری . [ م ُ ح َم ْ م َ ج َ ف َ ] (اِخ ) تیره ای از طایفه ٔ کیومرسی ایل چهارلنگ بختیاری . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 76). علی جعفری علی جعفری . [ ع َ ی ِج َ ف َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن جعفر. وی از ذریه ٔ جعفر طیار بود و در قرن سوم در عهد المتوکل میزیست . او رامجموعه ٔ اشعاری ا... علی جعفری علی جعفری . [ ع َ ی ِ ج َ ف َ ] (اِخ ) ابن محمدبن ابراهیم جعفری نابلسی حنبلی ، مشهور به ابن عفیف . رجوع به علی نابلسی شود. حسن جعفری حسن جعفری . [ ح َ س َ ن ِ ج َ ف َ ] (اِخ ) هندی شیعی . او راست : آیات محکمات که در رد برادر خود محسن سنی نگاشته است . (ذریعه ج 1 ص 48). باغ جعفری باغ جعفری . [ ج َ ف َ] (اِخ ) دهی است از دهستان دلفارد بخش ساردوئیه ٔ شهرستان جیرفت که در 44 هزارگزی جنوب خاوری ساردوئیه و4 هزارگزی راه ... عالی جعفری عالی جعفری . [ ج َ ف َ ] (اِخ ) تیره ای از طایفه ٔ کیومرسی ایل چهارلنگ بختیاری . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 76). جعفری رباط جعفری رباط. [ ج َ ف َ رِ ] (اِخ ) رباطی بوده است در 9 فرسنگی سرخس در شمال شرقی ایران . (از نزهة القلوب مقاله ٔ سوم ص 175) جعفری ساوجی جعفری ساوجی . [ ج َ ف َ ی ِ وَ ] (اِخ ) رجوع به جعفری شود. قدم ملا جعفری قدم زدن بی هدف ده اکبر جعفری ده اکبر جعفری . [ دِه ْ اَ ب َ ج َ ف َ ] (اِخ ) دهی است از بخش شیب آب شهرستان زابل . واقع در هفده هزارگزی باختر سکوهه . سکنه ٔ آن 150 تن می ب... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۴ ۴ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود