جعفری
نویسه گردانی:
JʽFRY
جعفری . [ ج َ ف َ ] (اِخ ) کوشکی است مر متوکل را نزدیک سرمن رأی .(منتهی الارب ). نام قصری است که جعفر المتوکل علی اﷲ پسر المعتصم باﷲ در نزدیکی سامره در جائی به نام ماحوزه بنا نهاد و سپس در کنار آن قصر، شهری ساخت و بدانجا منتقل گردید و اراضی آنجا را به اقطاع به سران لشکر داد و آن شهر از سامراء بزرگتر شد. متوکل نهری از دجله به این شهر احداث کرد که ده فرسخ با آن فاصله داشت و معروف به جبة دجله گردید. متوکل در ماه شوال سال 247 هَ . ق . در همین قصر کشته شد و مردم به سامراء بازگشتند. مخارج ساختمان این قصر بنا بر روایتی ده هزار درهم و بنا بر روایت دیگر دومیلیون دینار بوده است . قصر جعفری در سال 245 هَ . ق . بنا شد و دلیل بن یعقوب نصرانی ناظر بنای آن بود. (معجم البلدان ).
واژه های همانند
۳۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
محمد جعفری . [ م ُ ح َم ْ م َ ج َ ف َ ] (اِخ ) تیره ای از طایفه ٔ کیومرسی ایل چهارلنگ بختیاری . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 76).
علی جعفری . [ ع َ ی ِج َ ف َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن جعفر. وی از ذریه ٔ جعفر طیار بود و در قرن سوم در عهد المتوکل میزیست . او رامجموعه ٔ اشعاری ا...
علی جعفری . [ ع َ ی ِ ج َ ف َ ] (اِخ ) ابن محمدبن ابراهیم جعفری نابلسی حنبلی ، مشهور به ابن عفیف . رجوع به علی نابلسی شود.
حسن جعفری . [ ح َ س َ ن ِ ج َ ف َ ] (اِخ ) هندی شیعی . او راست : آیات محکمات که در رد برادر خود محسن سنی نگاشته است . (ذریعه ج 1 ص 48).
باغ جعفری . [ ج َ ف َ] (اِخ ) دهی است از دهستان دلفارد بخش ساردوئیه ٔ شهرستان جیرفت که در 44 هزارگزی جنوب خاوری ساردوئیه و4 هزارگزی راه ...
عالی جعفری . [ ج َ ف َ ] (اِخ ) تیره ای از طایفه ٔ کیومرسی ایل چهارلنگ بختیاری . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 76).
جعفری رباط. [ ج َ ف َ رِ ] (اِخ ) رباطی بوده است در 9 فرسنگی سرخس در شمال شرقی ایران . (از نزهة القلوب مقاله ٔ سوم ص 175)
جعفری ساوجی . [ ج َ ف َ ی ِ وَ ] (اِخ ) رجوع به جعفری شود.
ده اکبر جعفری . [ دِه ْ اَ ب َ ج َ ف َ ] (اِخ ) دهی است از بخش شیب آب شهرستان زابل . واقع در هفده هزارگزی باختر سکوهه . سکنه ٔ آن 150 تن می ب...