جلت
نویسه گردانی:
JLT
جلت . [ ج ُل ْ ل َ ] (ع اِ) جُلّة. خنور خرما که از برگ خرمابن ساخته باشند. (ناظم الاطباء). ظرف کدومانند و بزرگ که در آن خرما نهند. ج ، جِلال ، جُلَل . (البیان و التبیین ج 2 ص 122). ظرف کدومانند که از برگ درخت خرما ساخته باشند. جُلّة. نوعی از خنور خرما و آوندی از برگ خرما. ج ، جُلل ، جِلال . (منتهی الارب ). و در لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی آمده : دَدَل ؛ زنبیلی است بزرگ که از پوست خرما چینند و بر آن دو دسته گذارند که دو کس آن را بردارند و چیزها را بدان نقل و تحویل کنند و به عربی جُلَّت خوانند : یا بنی حریص أطعمتکم عاما اول جُلَّةً فأکلتم جُلتکم و أغرتم علی جُلَّةِ الضّیفان . (البیان و التبیین ج 2 ص 122).
واژه های همانند
۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
جلت . [ ج ُل ْ ل َ ] (ص ) در تداول ، حقه باز. بدجنس . بی ننگ وعار. پست . ناجوانمرد. در اصطلاح لوطیان ، سخت ناچیز. سخت بی اخلاق . رذل ۞ . و در تداو...
جلت . [ ج َ ] (ع مص ) زدن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). || جَلَتَت ْ اَلْیَتُه ُ؛ پایین آمد اَلْیه ٔ او در ران وی ....
جلت عظمته . [ ج َل ْ ل َ ع َ ظَ م َ ت ُه ْ ] (ع جمله ٔ فعلیه ) بزرگ است عظمت او. آن را پس از ذکر نام خداوند متعال آرند: خدای جَلَّت عَظَمَت...
جلت قدرته . [ ج َل ْ ل َ ق ُ رَ ت ُه ْ ] (ع جمله ٔ فعلیه ) بزرگ است قدرت او. آن را پس از ذکر نام خداوند متعال آرند.
جلط. [ ج َ ] (ع مص ) دروغ گفتن و سوگند یاد کردن . || برکشیدن شمشیر از نیام . || ستردن موی سر را. || پوست بازکردن از آهوی ماده . (از اقر...