اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

جلدی

نویسه گردانی: JLDY
جلدی . [ ج َ ] (حامص ) چستی . جلادت . (از یادداشت های دهخدا). جلادة. (دهار). شجاعت . دلاوری . (از یادداشت های دهخدا). تیزی . گرمی . (از آنندراج ). صرامت :
یکی سخت پیمان ستد زو نخست
پس آنگه به جلدی ره چاره جست .

فردوسی .


جلدی و مردی همی پدید کنی
تنگدلی غمگنی ز بی عملی .

ناصرخسرو (دیوان ص 444).


می رباید ز غایت جلدی
از میان دو چشم ابرو را.

باقر کاشی (از آنندراج ).


رجوع به چستی شود.
- امثال :
آفتاب به زردی افتاد، تنبل به جلدی افتاد . (از امثال و حکم دهخدا ج 1 ص 37).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه
جلدی . [ ج ِ ] (ص نسبی ) پوستی .- امراض جلدی ؛ بیماری های پوستی . (از یادداشت های دهخدا).
جلدی . [ ج َ ] (ص نسبی )منسوب است به جلدبن سعد العشیرة. (انساب سمعانی ).
تحت جلدی . [ ت َ ت ِ ج ِ ] (ص نسبی ) زیرجلدی . زیر پوست : تزریق تحت جلدی ؛ که مایع را زیر پوست بیمار دوانند.
جلدی کردن . [ ج َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تصرم . (تاج المصادر بیهقی ). تَجَلﱡد. جلدی نمودن : به جنگ جلدی کردند لیکن آخر کاربه تیر سلطان بردند ع...
جلدی نمودن . [ ج َ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) جلدی کردن . تَجَلّد. (از یادداشت های دهخدا).
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.