اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

جمهور

نویسه گردانی: JMHWR
جمهور. [ ج ُ] (ع اِ) ریگ توده ٔ بلند. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || همه ٔ مردم . (منتهی الارب ). جل الناس و اشرافهم . (اقرب الموارد). توده . گروه . (فرهنگ فارسی معین ). || معظم از هر چیز. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). بخش اعظم یک چیز. (فرهنگ فارسی معین ). ج ، جماهیر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || حکومتی که زمام آن بدست نمایندگان ملت باشد و رئیس آن رئیس جمهور خوانده شود. ۞ (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به جمهوری شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۶ ثانیه
جمهور. [ ج ُ ] (اِخ ) ابن مرار عجلی . سردار لشکر مسلمین در جنگ علیه سنباد مجوسی درزمان ابوجعفر منصور بود که سرانجام با ابومنصور بنای مخالفت ...
این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست: آپور (کردی: آپوره) کومار (کردی) فَراویر (اوستایی: فْراویرَ) جَنپاد (سنسکریت: جَنَپَدَ)
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
کتاب جمهور (به انگلیسی: Politeia)‏ اثر سترگ فلسفی افلاطون است که از مشهورترین و تأثیرگذارترین متون کلاسیک فلسفه سیاسی در غرب به شمار می‌آید. کتاب شامل...
این دو واژه عربی است و پارسی جایگزین این است: ناسیکو nãsiko (ماد، پارسی باستان) (علی محمد عالیقدر 09163657861)
ابن ابی جمهور. [ اِ ن ُ اَ ج ُ ] (اِخ ) محمدبن زین الدین علی بن ابراهیم احسائی . از علمای شیعه در قرن نهم هجری . مولد او شهر احسا. او علوم م...
ابن جمهور العمی . [ اِ ن ُ ج ُ رِل ْ ع َم ْمی ] (اِخ ) محمدبن حسین بن جمهور العمی البصری . او از خواص اصحاب رضا علیه السلام است . و از اوست : ...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.