اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

جناح

نویسه گردانی: JNAḤ
جناح . [ ج ُ ] (اِخ ) قصبه ایست از دهستان حومه ٔ بخش بستک شهرستان لار واقع در 30هزارگزی جنوب بستک و جنوب رود آسو و دامنه ٔ کوه تنگ خور. هوای آن گرمسیری ومالاریایی است . سکنه ٔ آن 3649 تن . آب آن از چاه و باران و محصول آن غلات ، خرما، دیمی و جزوی سبزیجات و شغل اهالی زراعت و کسب است . دبستان و پاسگاه ژاندارمری و راه فرعی دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
جناح . [ ج َ ] (ع اِ) بال . || دست . ج ،اَجْنِحة، اَجْنُح . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).- خفض جناح ؛ فروتنی . || بازو. || بغل . (اقرب ال...
جناح . [ ج ُ ] (ع اِ) گروهی از هر چیز. (منتهی الارب ). رجوع به جَناح شود. || گناه . (منتهی الارب ). گویند معرب گناه است . (اقرب الموارد). ...
جناح . [ ج ُ ] (اِ) بلغت اندلس ، گلی است که آنرا بفارسی فیلگوش خوانند. (برهان ). فیلکوس . راسن . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ) (فهرست مخزن الادویة). ا...
(= سمت، طرف، پهلو) این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست: دیسان (سنسکریت: دِسَنا) پَکشا (سنسکریت) گَروت (سنسکریت) پَترین (سنسکریت: پَتَترینی)
(= حزب ـ گروه سیاسی) این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست: ژارْت (سنسکریت: سارتهَ) جانیا (سنسکریت: جانیَ)
ابن جناح . [ اِ ن ُ ج ُ ] (اِخ ) صالح . او را پنجاه ورقه شعر است . (ابن الندیم ).
خفض جناح . [ خ َ ض ِ ج َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) پر گستردن . (مهذب الاسماء). || تواضع کردن . فروتنی کردن . (یادداشت بخط مؤلف ).
دیسان خاوری؛ جناح خاوری لشکر= دیسان خاوری لشکر
جناح النسر.[ ج َ حُن ْ ن َ ] (ع اِ مرکب ) حرشف است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). کنگر. (یادداشت مؤلف ). رجوع به جناح شود.
جناح الغراب . [ ج ُ حُل ْ غ ُ ] (اِخ ) نام ستاره ای که بر بال صورت غراب جای دارد. (یادداشت مؤلف ).
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.