گفتگو درباره واژه گزارش تخلف جوزه نویسه گردانی: JWZH جوزه . [ زَ / زِ ] (اِ) جوجه . جوژه : تا سحر هر شب چنانچون می طپم جوزه ٔ زنده طپد بر بابزن . آغاجی .رجوع به جوجه شود. || غوزه ؛ کشکله . جوزه ٔ پنبه بود که از او پنبه بیرون کنند. گوزه ٔ پنبه . (مهذب الاسماء) (اسدی ). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه واژه معنی جوزه جوزه . [ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان حومه ٔ بخش دستجرد خلجستان شهرستان قم دارای 215 تن سکنه . آب آن از قنات و محصول آن غلات ، بنشن و ... جوزة جوزة. [ ج َ زَ] (ع اِ) واحد جوز. (مهذب الاسماء). یکی جوز. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). یک گردو. رجوع به جوز شود.- جوزه ٔ مطلقه ؛ واحد وزن ... نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود