گفتگو درباره واژه گزارش تخلف چغر نویسه گردانی: CḠR چغر. [ چ ُ ] (اِ) وزق و غوک را گویند. (برهان ) ۞ . وزغ و غوک . (ناظم الاطباء). و رجوع به چغز شود. واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۰ ثانیه واژه معنی چغر چغر. [ چ َ ] (اِ) التفات نمودن و پرسیدن احوال کسی . (برهان ). التفات نمودن . (آنندراج ) (شرفنامه ٔ منیری ). التفات و پرسش احوال . (ناظم الاطباء... چغر چغر. [ چ َ غ َ ] (اِ) ۞ شغر و سختی و ستبری که در پوست دست و پاها از کار فرمودن و راه رفتن پدید آید. (ناظم الاطباء). سفتی و سختی پوست تن ... چغر چغر. [ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «قریه ای است اربابی از قرای استرآباد که از رود آب مشروب میشود و یکصد وسی تن جمعیت دارد. (از مرآ... چغر شدن چغر شدن . [چ َ غ َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) سخت و صلب و ستبر گشتن . (ناظم الاطباء). سخت شدن میوه و امثال آن بعلت سرمای هوا یا مجاورت با یخ یا ... چقر چقر. [ چ َ ق َ ] (ترکی ، اِ) شرابخانه . (آنندراج ). میخانه و شرابخانه و میکده . (ناظم الاطباء) : ز واقفان چو نداند که یار در چقر است بسوی مدرسه ... چقر چقر. [ چ َق ْ ق ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان مرکزی بخش حومه ٔ شهرستان دره گز که در 3 هزارگزی جنوب خاوری دره گز و 2 هزارگزی جنوب راه شوسه ٔ عمو... چقر چقر. [ چ َ ق ق ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان گوکلان بخش مرکزی شهرستان گنبد قابوس که در 6 هزارگزی جنوب خاوری کلاله واقع است . دامنه و معتدل ا... چقر چقر. [ چ ِ ق ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان سدن رستاق بخش کردکوی شهرستان گرگان که در 12 هزارگزی خاور کردکوی و 3 هزارگزی جنوب راه شوسه ٔ کردکوی ... چقر (بر وزن شتر) ژرف، عمیق نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود