اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

چم چم

نویسه گردانی: CM CM
چم چم . [ چ َ چ َ ] (اِخ ) دهی از دهستان فارسینج بخش اسدآباد شهرستان همدان که در 35 هزارگزی جنوب باختری قصبه ٔ اسدآباد و 4 هزارگزی فارسینج واقع است . کوهستانی و سردسیر است و 366 تن سکنه دارد.آبش از چشمه . محصولش غلات ، توتون ، لبنیات و عسل . شغل اهالی زراعت و گله داری ، صنایع دستی زنان قالی بافی وراهش مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۹ مورد، زمان جستجو: ۱.۰۳ ثانیه
چمچم . [ چ ُ چ ُ / چ َ چ َ ] (اِ) به معنی رفتار و خرام آمده است . (برهان ). رفتار و خرام را گویند. (جهانگیری ). خرام . (رشیدی ). رفتار و خرام . (...
چمچم . [ چ ُ چ ُ ] (اِ) سم اسب و استر و خر و گاو و امثال آن را گویند. (برهان ). سم اسب و استر و گاو و خر و دیگر حیوانات را خوانند. (جهانگیری ) (...
چم و خم . [ چ َ م ُ خ َ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) ادب در معاشرت با زیرکی و استادی . || اظهار ادب با زبان و اشارات لب و روی . || ادا و اطوار....
خم و چم . [ خ َ م ُ چ َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) نازو ادا که از معشوق هنگام خرام بر روی کار آید. (غیاث اللغات ). || حرکات دلبرانه را هم ...
چم لاس آباد.[ چ َ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: از مزارع قریه ٔ طایقان قم است . (از مرآت البلدان ج 5 ص 262).
چم محسن خان . [ چ َ م ُ س ِ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: یکی از مزارع قریه ٔ طایقان قم است . (از مرآت البلدان ج 4 ص 262).
خوش چم و خم . [ خوَش ْ / خُش ْ چ َ م ُ خ َ] (ص مرکب ) خوش رفتار. خوش ادا. خوش اطوار. خوش حرکت .
چم گردش زدن . [ چ َ گ َ دِ زَ دَ ] (مص مرکب ) بناز خرامیدن . (از آنندراج ). رجوع به چم و «چم گردش » شود. || گریختن و رم کردن . (از آنندراج ) ...
چم حاجی مراد. [ چ َ م ُ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «یکی از مزارع طایقان قم است ». (از مرآت البلدان ج 4 ص 261).
چم حسین آباد. [ چ َ ح ُ س َ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «یکی از مزارع طایقان قم است ». (از مرآت البلدان ج 4 ص 261).
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.