اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

چهارتاق

نویسه گردانی: CHARTAQ
چهارتاق . [ چ َ / چ ِ ] (ص مرکب ) که تاق چهار دارد. || کاملاً باز (ظاهراً در مقام مشابهت به چهارطاق و چهارطاقی ) صفت دری که کاملاً باز باشد. رجوع به چهارطاق شود:در چهارتاق است ؛ که هر دو لنگه ٔ آن به کلی بازست .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۱ ثانیه
چهارطاق . [ چ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گوغر بخش بافت شهرستان سیرجان . در 40هزارگزی شمال باختر بافت ، 519 تن سکنه دارد. از چشمه آبیاری ...
چهارطاق . [ چ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ده تازیان بخش مشیز شهرستان سیرجان ، 155 تن سکنه دارد. از رودخانه آبیاری میشود. محصولش غلات و حبو...
چهارطاق . [ چ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان شهرنو بالا ولایت باخرز، بخش طیبات شهرستان مشهد. در 7هزارگزی شمال باختر طیبات واقع است ، 393 تن س...
چهارطاق . [ چ َ ](اِخ ) دهی است از دهستان پشتکوه بخش اردل شهرستان شهرکرد. در 41هزارگزی جنوب خاور اردل واقع است ، 165 تن سکنه دارد. از رودخ...
چهارطاق بن . [ چ َ ب ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان «مذکوره » از بخش مرکزی شهرستان ساری ، 140 تن سکنه دارد. از چشمه آبیاری میشود. محصولش برنج...
چهارطاق افکن . [ چ َ / چ ِ اَ ک َ ] (نف مرکب ) آنکه بستر و خوابگاه افکند. که بستر و خوابگاه گسترد. || فراش . (ناظم الاطباء). کنایه از فراش ا...
چهارطاق بودن . [چ َ / چ ِ دَ ] (مص مرکب ) شباهت و مانندگی داشتن به چهارطاق و چهارطاقی . گشادگی داشتن . بازوگشاده بودن .- چهارطاق بودن در ؛...
چهارطاق کردن . [ چ َ / چ ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ساختن عمارتی که به چهارطاقی شبیه باشد. چهارطاق پدید آوردن .- چهارطاق کردن در ؛ در را بتمامی...
چهارطاق افکندن . [ چ َ / چ ِ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از خوابگاه آماده ساختن است . بستر افکندن . رختخواب پهن کردن . جامه ٔ خواب گستردن .
چهارطاق ارکانی . [ چ َ / چ ِ ق ِ اَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) دنیا. رجوع به چارطاق ارکانی شود.
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۳ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.