حاجب 
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        ḤAJB 
    
							
    
								
        حاجب . [ ج ِ ] (اِخ ) اصفهانی  (آقا جواد) شاعر ایرانی . او به  هندوستان  شد و به  حکمران  ایالت  «اود» یمین الدوله  نواب  سعادتعلی  خان  بهادر پیوست  و پس  از ارتقاء بمدارجی  عالی  در آخر ترک  و تجرد گزید و کسوت  درویشان پوشید و در اصقاع  هند بسیاحت  پرداخت  و در محلی  نامعلوم  در همین  سیر آفاقی  در گذشت  و از گفته های  اوست :
تا چرخ  ناله ٔ دل  رنجور میرود
این  تیر را ببین  چقدر دور میرود.
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۵۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        حاجب . [ ج ِ ] (اِخ ) جامه دار یارق  تغمش ، یکی  از حاجبان و سالاران  سلطان  مسعود بوده  است ، و پس  از یک  رویه  شدن  کار هرات ، مسعود او را با سپاهی...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        حاجب . [ ج ِ ] (اِخ ) چابک . یکی  از غلامان  سرای  سلطان  محمود بود و پس  از آن  حاجب  سلطان  مسعود گردید. بیهقی  گوید: «چندتن  از غلامان  سرای  امیر ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        حاجب . [ ج ِ ] (اِخ ) حسام الدین  یکی  از حجاب  و بزرگان  عهد مغول  است ، در زمان  ارغون  و ابوقاء. رجوع  شود به  حبیب السیر چ  تهران  ص  43.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        حاجب .[ ج ِ ] (اِخ ) زاده . رجوع  بمولی  محمدبن  مصطفی  شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        حاجب . [ ج ِ ] (اِخ ) سالار (اریارق ) از بزرگان  عهد سلطان  محمود است  و در زمان  سلطان  مسعود حاجب  سالار هندوستان  بود رجوع  شود به  تاریخ  بیهقی  چ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        حاجب . [ ج ِ ] (اِخ ) سالار (حسام الدین ) از سرداران  و نزدیکان  الملک  الناصر و خلیفه  ابوالربیع بود و در واقعه ٔ مرج  الصفر که  در دوم  ماه  رمضان  ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        حاجب . [ ج ِ ] (اِخ ) سُباشی  یکی  از حاجبان  بزرگ  زمان  سلطان  مسعود است . رجوع  شود به  تاریخ  بیهقی  چ  فیاض  و سباشی .
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        حاجب . [ ج ِ ] (اِخ ) علی بن قریب   ۞  معروف  بحاجب  بزرگ  یکی  از بزرگان  امراء سلطان محمود غزنوی  پس  از وفات  سلطان  محمود در سنه ٔ 421 هَ. ق . وی ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        حاجب . [ ج ِ ] (اِخ ) عمرو، محدث  است  رجوع  به  انساب  سمعانی  ورق  148 شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        حاجب . [ ج ِ ] (اِخ ) غازی  (آسفتکین )  ۞  سالار غازیان  یکی  از طرفداران  مسعود بود که  در موقع مخالفت  وی  با برادر خودمحمد در نیشابور شعار وی  آشکا...