حاجی
نویسه گردانی:
ḤAJY
حاجی . (اِخ ) (امیر... سیف الدین ).. «چون این خبر به امیرزاده میرانشاه که در کنار آب مرغاب بود رسید آتش خشمش اشتعال یافته امیر حاجی سیف الدین و امیر اقبوغا را با فوجی از سپاه ظفر انتما برسم منغلا روانه ٔ هرات گردانیده خود متعاقب ازآنجا در حرکت آمد...» رجوع به حبط ج 2 ص 138 شود.
واژه های همانند
۲۳۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
حاجی سلطان . [ س ُ ] (اِخ ) پسر ملک تیمور و از امرا و سرداران مائه ٔ هشتم . حافظ ابرو در ذیل خود بر جامعالتواریخ رشیدی گوید: ناگاه خبر رسانیدند ...
حاجی حمزه . [ ح َ زَ ] (اِخ ) یکی از بزرگان زمان امیر شیخ حسن کوچک است . رجوع به ذیل جامع التواریخ رشیدی تألیف حافظ ابرو ص 177 و 198 و ...
حاجی سوتای . (اِخ ) پدر حاجی طغان یکی از امراء عصر مغول . رجوع به ذیل جامعالتواریخ رشیدی تألیف حافظ ابرو ص 149 شود.
حاجی طبسی . [ ی ِ طَ ب َ ] (اِخ ) شاعری از مردم طبس . او را در راه سفرهند راهزنان بکشتند و رباعی ذیل از اوست :در خوابگه جهان من شیدائی چشمی ...
حاجی غلامی . [ غ ُ ] (اِخ ) همان بورکی علیا میباشد که فرسخی میانه ٔ جنوب و مغرب خشت است . (فارس نامه ٔ ناصری ).
حاجی قادین . (اِخ ) حاجیه قادین ، دختر یکی از وزرای سلطان بایزیدخان دوم موسوم به اسکندر پاشاست و نام او مهر شاه است . وی زنی صاحب خیرات ...
حاجی امیر. [ اَ ] (اِخ ) رجوع به گردنه ٔ حاجی امیر شود.
حاجی امین . [ اَ ] (اِخ ) نام محلی است بشمال خمسه .
حاجی بابا. (اِخ ) شیخ ابراهیم طوسی معروف به حاجی بابا. او راست : رسالة فی اللهو که گوید آن را ازکتب معتبره گرد آورده است . این کتاب در د...
حاجی بابا. (اِخ ) (کتاب ...) در سال 1824 م . / 1239 هَ . ق . یعنی قریب بده سال پس از مراجعت آخری خود از ایران جیمز موریه ۞ کتابی به انگ...