حارث
نویسه گردانی:
ḤARṮ
حارث . [ رِ ] (اِخ ) ابن عمیر ازدی لهبی ، صحابی است . واقدی از عمروبن الحکم روایت کند که پیغمبر (ص ) نامه ای با حارث بامیر بصری فرستاد و چون حارث به مؤتة (نزدیک کرک ، در شرق الاردن ) رسید شرحبیل بن عمرو غسانی او را بکشت . و این واقعه در سنه ٔ 8 بعد از هجرت بوده است . و بعلت کشته شدن او غزوه ٔ مؤتة روی داد. و گویند حارث تنها کس است از رسولان پیغمبر(ص ) که کشته شد.رجوع به کتاب الاصابة ج 1 ص 299 و تهذیب تاریخ کبیر ابن عساکر ج 3 ص 256 و الاعلام زرکلی ج 1 ص 204 و امتاع الاسماع مقریزی و حبیب السیر جزو 3 ج 1 ص 134 شود.
واژه های همانند
۴۳۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۳ ثانیه
حارث . [ رِ ] (اِخ ) شامی در رجال کشی و تحریر طاوسی و خلاصة الاقوال علاّمه ، ذکر او آمده و او و حمزه ٔ بربری را ملعون خوانده اند. و از امام ص...
حارث . [ رِ ] (اِخ ) شیبانی از شجاعان سپاه علی (ع ) که در جنگ صفین بدست کریب بن ابرهه شهید شد. رجوع به حبیب السیر جزو 4 از ج 1 ص 185 شود...
حارث . [ رِ ] (اِخ ) طائفی او پدر حکیم است که با پدر و مادر و فرزندان خود به مدینه هجرت کرد و بدانجا زندگی را بدرود گفت ، پیغمبر(ص ) فرزندان ...
حارث .[ رِ ] (اِخ ) غامدی عسقلانی گوید وی پدر حارث (بن حارث ) غامدی سابق الذکر است و شاید این حارث همان حارث بن یزید مذکور باشد. رجوع به کت...
حارث . [ رِ ] (اِخ ) کذاب . رجوع به حارث بن سعید کذاب شود.
حارث . [رِ ] (اِخ ) متنبی . رجوع به حارث بن سعید کذاب شود.
حارث . [ رِ ] (اِخ ) محرق . قبیله ای از طائفه ٔ غسان که بطنی از طائفه ٔ ازد از اعراب بوده اند. رجوع به صبح الاعشی ج 1 ص 319 شود.
حارث . [ رِ ] (اِخ ) ملیکی . صحابی و محدث است و ازپیغمبر(ص ) روایت کرده است که :«الخیل معقود فی نواصیها الخیر الی یوم القیامة و اهلها معانون...
حارث . [ رِ ] (اِخ ) منجم . از پیوستگان حسن بن سهل و او از فضلاء منجمین است و ابومعشر از او نقل کند. و او راست : کتاب الزیج . رجوع به تاریخ ...
حارث . [ رِ ] (اِخ ) همدانی . از خواص علی (ع ) است . رجوع به حارث أعور شود.