حارث
نویسه گردانی:
ḤARṮ
حارث . [ رِ ] (اِخ ) ابن غزیة انصاری ، و او را غزیةبن حارث نیز گفته اند. ابن سکن و ابن مندة و بارودی او رادر شمار صحابه آرند و حسن بن سفیان در مسند خود، از طریق اسحاق بن عبداﷲبن ابی فروة، و او بنقل از عبداﷲبن رافع از او روایت کند که گفت از پیغمبر(ص )، بروز فتح مکه شنیدم که فرمود: «لاهجرة بعدالفتح » و «متعةالنساء حرام ثلاث مرات » و ابن سکن گوید این حدیث را یزیدبن خصیفه از عبداﷲبن رافع از غزیةبن حارث روایت کرده است . چنانکه از گفته ٔ ابن عبدالبر در استیعاب ، بر می آید وی در جنگ جمل با علی (ع ) بوده است چه در کتاب مذکور آمده است : هوالقائل یوم الجمل : یا معشرالانصار انصروا امیرالمؤمنین آخراً کما نصرتم رسول اﷲ صلی اﷲعلیه و آله وسلم اولا واﷲ ان الآخرة تشبه بالاولی . الاان الاولی افضلهما» رجوع به استیعاب چ حیدرآباد ج 1 ص 114 و کتاب الاصابة چ مصر سنه ٔ 1323 ج 1 ص 300 شود.
واژه های همانند
۴۳۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۸۶ ثانیه
حارث . [ رِ ] (اِخ ) ابن طلحةبن ابی طلحة. یکی از حمله ٔ لواءِ مشرکین در وقعه ٔ احد. او بدست عاصم بن ثابت بن ابی الافلح کشته شد. رجوع به امت...
حارث .[ رِ ] (اِخ ) ابن ظالم انصاری خزرجی . مکنی به ابوالاعور. او صحابی بدری است . رجوع به قاموس الاعلام شود.
حارث . [ رِ ] (اِخ ) ابن ظالم بن غیظبن مرةبن عوف بن سعدبن ذبیان . مکنی به ابولیلی . از فتاکان و دلیران مشهور عرب است در جاهلیت ، و در بزرگ...
حارث . [ رِ ] (اِخ ) ابن عاصم . نووی در بحث از اذکار، از حدیث ابی مالک اشعری که «الطهور شطرالایمان » سخن گوید نام او را حارث بن عاصم آرد. ا...
حارث . [ رِ ] (اِخ ) ابن عامربن نوفل معروف به صاحب الرفادة ۞ از بزرگان قریش و از جماعت بنی نوفل است و رفادة او را بود و در وقعه ٔ بدر کشته...
حارث . [ رِ ] (اِخ ) ابن عبادبن ۞ قیس بن ثعلبة بکری . مکنی به ابی منذر و ابوبجیر. از حکیمان و دلیران و بزرگان و شاعران عرب است در جاهلیت ...
حارث . [ رِ ] (اِخ ) ابن عباس . محدث است و از او روایت شده است که ابومسهر را گفت هیچکس شناسی که امر دین امت نگاه دارد. ابومسهر گفت جز ج...
حارث . [ رِ ] (اِخ ) ابن عباس بن عبدالمطلب الهاشمی پسر عم رسول (ص ). وی شرف صحبت نیافته است . ابوعمر گوید همه ٔ فرزندان عباس را رؤیت باش...
حارث . [ رِ ] (اِخ ) ابن عباس بن الولیدبن عبدالملک . مادر او دختر قطری بن الفجاءة است . رجوع به عقدالفرید چ محمد سعید عریان ج 5 ص 186 شود.
حارث . [ رِ ] (اِخ ) ابن عبد، و بقولی عبدة،از وی ابومخنف ، بنقل از او، آرد که حارث وقعه ٔ یرموک را دریافت و نیز از او نقل کند که گفت «در گر...