اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

حاز

نویسه گردانی: ḤAZ
حاز. [ حازز ] (ع اِ) بریدگی دو شوخ پینه سینه ٔ شتر از آسیب آرنج وی ، پس اگر خون برآید گویند: بالبعیر حاز و اگر خون نه برآید بالبعیر ماسح خوانند. (از منتهی الارب ). به حاز، یقال اذا اصاب المرفق طرف کرکرة البعیر فقطعه و ادماه و ان لم یدمه قیل : به ماسح . (اقرب الموارد). || حزت حازة من کوعها، مثل ، یضرب فی اشتغال القوم بامرهم عن غیره . (منتهی الارب ). والضمیر للجاریة. (اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
حاذ. (ع اِ) پشت . || آنجا از هر دو ران که دُم بر وی افتد. || پس ران مردم . (مهذب الاسماء). || حاذالمتن ؛ موضع انداختن نمدزین برپشت ستور...
حاذ. (اِخ ) نام موضعی به نجد.
هاز. (اِ) گیسوی تابداده و بافته . (ناظم الاطباء).
هاز. (فعل امر) یعنی بدان ، به زبان پارسیان . (اوبهی ). بدان ، یعنی بزیان مسپار. قریع گوید : ای پسر جور مکن کارک ما دار بسازبه از این کن نظ...
هاز. [ هازز ] (ع ص ) کوکب هاز؛ ستاره ٔ جنبان درخشان . (منتهی الارب ).
هاذ. (ع اِ) ج ِ هاذة. نام درختی است . رجوع به هاذة شود.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.