حازق
نویسه گردانی:
ḤAZQ
حازق . [ زِ ] (ع ص ) (نعت فاعلی بمعنی مفعولی ) از حَزق . آنکه موزه ٔ وی تنگ بود بر وی . (مهذب الاسماء). آنکه موزه ٔ تنگ پای وی فشارده باشد. (منتهی الارب ).
واژه های همانند
۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
حاذق . [ ذِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از حذق . استاد. (ادیب نظنزی ) (دهار). سخت استاد (ربنجنی ). ماهر. استادکار. نیک دان . زیرک . زیرک سار در کاری . اوس...
حاذق . [ ذِ ] (اِخ ) یکی از اطبا و شعرای پارسی گوی هند است . صاحب تذکره ٔ صبح گلشن گوید: حکیم محمد اسحاق بن علی حسین از اجله ٔ سادات قصبه ٔ...
حاذق . [ ذِ ] (اِخ ) او راست : اخلاق و آداب احلام الاحلام . و آن مقامه مانندی است تهذیبی . (معجم المطبوعات ).
(= ماهر، متبحر، وارد، کاردان) این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
پاتوتار، پاتوتاک (پاتوت از سنسکریت: پاتوتوَ= تبحر، مهارت، حذاقت + «ار، اک»)
لاگْ...