اجازه ویرایش برای همه اعضا

حاذق

نویسه گردانی: ḤAḎQ
(= ماهر، متبحر، وارد، کاردان) این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
پاتوتار، پاتوتاک (پاتوت از سنسکریت: پاتوتوَ= تبحر، مهارت، حذاقت + «ار، اک»)
لاگْوار lãgvãr لاگْواک lãgvãk (لاگوا از سنسکریت: لاگهَوا= مهارت، تبحر، حذاقت + «ار، اک»)
سومیتار، سومیتاک (سومیت از سنسکریت: سومیتَ= مهارت، تبحر، حذاقت + «ار، اک»)
کایوشار، کایوشاک (کایوش از سنسکریت: کایوشَلیَ= مهارت، تبحر + «ار، اک»)
ژاتوراک (ژاتور از سنسکریت: چاتورَ= مهارت، تبحر، حذاقت + «اک»)
نایپوناک، نایپونار (نایپون از سنسکریت: نائیپونیَ= مهارت، تبحر، حذاقت + «اک، ار»)
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۰ ثانیه
حاذق . [ ذِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از حذق . استاد. (ادیب نظنزی ) (دهار). سخت استاد (ربنجنی ). ماهر. استادکار. نیک دان . زیرک . زیرک سار در کاری . اوس...
حاذق . [ ذِ ] (اِخ ) یکی از اطبا و شعرای پارسی گوی هند است . صاحب تذکره ٔ صبح گلشن گوید: حکیم محمد اسحاق بن علی حسین از اجله ٔ سادات قصبه ٔ...
حاذق . [ ذِ ] (اِخ ) او راست : اخلاق و آداب احلام الاحلام . و آن مقامه مانندی است تهذیبی . (معجم المطبوعات ).
حازق . [ زِ ] (ع ص ) (نعت فاعلی بمعنی مفعولی ) از حَزق . آنکه موزه ٔ وی تنگ بود بر وی . (مهذب الاسماء). آنکه موزه ٔ تنگ پای وی فشارده باش...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.