حافظ
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        ḤAFẒ
    
							
    
								
        حافظ. [ ف ِ ] (اِخ ) ابن  غیاث الدین . خوندمیر گوید: ملک  حافظبن  ملک  غیاث الدین بن  رکن الدین ، جوانی  بود خوش صورت  و خط خوب  مینوشت . بعد از فوت  برادر خویش  ملک  شمس الدین  حاکم  هرات  گشت ، و در زمان  ایالت  او غوریان  بر ملک  استیلاء یافته  بی  استصواب  ملک  مهمات  را فیصل  میدادند، و در شهور سنه ٔ 732 هَ . ق . در ممر حصار او را بقتل  رسانیدند. (از حبیب السیر ج  3 جزو 2 ص  121). براون  گوید: در سنین  آخر سلطنت  ابوسعید تغییراتی  چند در ملوک  کرت  هرات  روی  داد، ملک  غیاث الدین  در اکتوبر 1329 م . 729/ هَ . ق . وفات  یافته  و بجای  او پسر ارشد وی  شمس الدین  بسلطنت  نشست ، و او چنان  بشرب  خمر اعتیاد داشت  که  گویند در اثنای  سلطنت  ده ماهه ٔ خود فقطده  روز هشیار بود. پس  از او برادر جوان  وی  حافظ بر تخت  نشست  و او مردی  دانشمند و مردم دار بود. و در 1332 م . 732/ هَ . ق . ناگهان  کشته  شد و فرزند برادرش  معزالدین  جانشین  وی  گشت . (تاریخ  ادبیات  ایران  ترجمه ٔ حکمت  بنام  از سعدی  تا جامی  ج 3 ص  64). جلوس  ملک  حافظ بسال  730 هَ . ق . بوده است . رجوع  به  کرت  و تاریخ  مغول  ص  378 و 379 و طبقات  سلاطین  اسلام  لین پول  ص  225 شود.
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۱۵۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۱ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        حافظ ابراهیم . [ ف ِ اِ ] (اِخ ) محمدبن  ابراهیم  فهمی  شاعر. یکی  از وکلای  دارالکتب  مصر. مولد او بسال  1873 م . در قاهره  وی  مدتی  در زمره ٔ صاحب ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        حافظ رحمت خان . [ ف ِ رَ م َ ] (اِخ ) یکی  از سرداران  لشکر روهیله  ازافغانها که  با پادشاه  درانی  احمدخان  به  دهلی  رفت . رجوع  به  مجمل  التواریخ ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        حافظ حاجی بیک . [ ف ِ ب َ ] (اِخ ) قزوینی  و مقبول  عامه  است . خواننده ٔ خوبی  است  و موزون  هم  هست ، این  مطلع از اوست :ما باتو خورده ایم  می  و بی...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        تفعلی بر حافظ. املاءِ نا صحیح تفألی بر حافظ.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        رباط حسن حافظ. [ رُ ح َ س َ ف ِ ] (اِخ ) دهی  است  از دهستان  حومه ٔ شهرستان  گلپایگان . این  ده  دارای  آب  و هوای  معتدل  و 475 تن  جمعیت  میباشد. آ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        حافظ نیشابوری .[ ف ِ ظِ ن َ ] (اِخ ) حسین بن  علی بن  یزید، مکنی  به  ابوعلی . وی  در حفظ و ورع  و رحلت  (سفر) یگانه  بود و در نیشابور از جعفربن  احمد...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        حافظ احمدپاشا. [ ف ِ اَ م َ ] (اِخ ) رجوع  به  احمدپاشا و قاموس  الاعلام  شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        حافظ ضیاءالدین . [ ف ِ ئُدْ دی ] (اِخ ) رجوع  به  ضیاءالدین  محمدبن  عبدالواحد شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        حافظ موسی  احمد. [ ف ِ سا اَ م َ ] (اِخ ) او راست : علم  تدبیرالصحة، و آن  در مصر بطبع رسیده  و کتابی  مدرسی  است .
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        علم الدین  حافظ. [ع َ ل َ مُدْ دی  ن ِ ف ِ ] (اِخ ) عبدالکریم بن  علی بن  عمرشافعی  انصاری  عراقی . رجوع  به  علم الدین  عراقی  شود.