حبر
نویسه گردانی:
ḤBR
حبر. [ ح َ ] (ع مص ) حَبْرة. حُبور. شاد شدن . شادمانی . شاد کردن . شادمانه کردن . (مهذب الاسماء) (ترجمان القرآن جرجانی ). آراستن سخن و جامه و جز آن . || نیکو کردن . || سیاهی یعنی مرکب کردن در دوات . || باقی ماندن نشان ضرب .
واژه های همانند
۲۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
هبر. [ هَُ ب ُ ] (ع اِ) ج ِ هبیر. رجوع به هبیر شود.
هبر. [ ] (اِخ ) از دیه های ساوه . (تاریخ قم ص 140).
هبر. [ ] (اِخ ) از طسوج خوزان . (تاریخ قم ص 115).
هبر. [ هَِ ب ِرر ] ۞ (ع ص ) بریده . (منتهی الارب ). بریده و قطعشده . (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). قطعشده به وسیله ٔ هبر. (معجم متن اللغة)....
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.