حبش . [ ح َ ب َ ] (اِخ ) حبشه . رجوع  به  حبشه  شود. ||  زمین  حبش . حبشه . حبشستان  
: و از آنجایگه  شاه  خورشیدفش 
بیامد دمان  تا زمین  حبش  
 ۞ .
دورویست  خورشید آئینه وش 
یکی  روی  در چین  یکی  در حبش . 
نظامی .
غریب  آمدم  در سواد حبش 
دل  از دهر فارغ  سر از عیش  خوش . 
سعدی  (بوستان ).
 ||  حبشیان  
: برهنه  بجنگ  اندر آمد حبش 
غمی  گشت  از آن  لشکر شیرفش .
فردوسی .