حبش 
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        ḤBŠ 
    
							
    
								
        حبش . [ ح َ ب َ ] (اِخ ) نام  یکی  از نه  پسر حام بن  نوح (ع ) و پدر قوم  حبشه  است .
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۲۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        حبش . [ ح َ ] (ع  مص ) حباشه . گرد آوردن  چیزی  برای  کسی . (از منتهی  الارب ). رجوع  به  حباشه  شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        حبش . [ ح َ ب َ ] (اِخ ) حبشه . رجوع  به  حبشه  شود. ||  زمین  حبش . حبشه . حبشستان  : و از آنجایگه  شاه  خورشیدفش بیامد دمان  تا زمین  حبش   ۞ .دوروی...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        حبش . [ ح ُ ب ُ ] (ع  ص ، اِ) ج ِ حبشی .
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        حبش . [ ح َ ب َ ] (اِخ ) [ درب  الَ ... ] در خطه ٔ هذیل  به  بصره  باشد. منسوب  به  قوم  حبش . و آنان  قومی  از حبشه  بودند که عمر رضی اﷲ عنه  ایشان  ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        حبش . [ ح َب َ ] (اِخ ) (قصر...) موضعی  است  نزدیک  تکریت  و در آن مزارعی  که  از اسحاقی  مشروب  شوند. (معجم  البلدان ).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        حبش . [ ح َ ب َ ] (اِخ ) (برکة الَ ...) مزرعه ٔ نزهة است  بدان  سوی  قرافه ٔ مصر.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        حبش . [ ح َ ب َ ] (اِخ ) دهی  جزء دهستان  غنی بیگلو بخش  ماه نشان  شهرستان  زنجان  12000 گزی  خاور ماه نشان  9000 گزی  راه  مالرو عمومی . کوهستانی ، س...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        حبش . [ ح َ ب َ ] (اِخ ) دهی  جزء دهستان  کاغذکنان  بخش  کاغذکنان  شهرستان  هروآباد34 هزارگزی  جنوب  خاوری  آغ کند. 40/5 هزارگزی  شوسه ٔ میانه  به  زن...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        حبش . [  ] (اِخ ) ابن  ابراهیم بن  محمد تفلیسی . مکنی  به  ابی الفضل . یکی  از علمای  نجوم  وطب . او راست : المعرض  الی  علم  النجوم  به  فارسی . و کت...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        حبش . [ ح َ ب َ ] (اِخ ) ابن  سابق  علی  کرمانی . نصرةالدین  حبش بن  سابق علی ، حکمران  بم  کرمان  است . رجوع  به سابق علی  و بدایع الازمان  فی  وقایع...