حجا
نویسه گردانی:
ḤJA
حجا. [ ح َ ] (ع ص ) سزاوار. (منتهی الارب ).
واژه های همانند
۲۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
هجاء. [ هَِ ] (ع اِ) شکل . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). هذا علی هجاء ذاک ؛ این به شکل آن است . (از معجم متن اللغة). || دشنا...
هجاء. [ هََ ج ْ جا ] (ع ص ) کثیرالهجاء. (معجم متن اللغة). هجاکننده . (مهذب الاسماء). بسیار هجوکننده .
هجاء. [ هََ ج َءْ ] (ع اِ) هر چیزی که در نزد کسی سپری گردد. (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). هر چیز که فوت شود و سپری گردد از کسی ....
هجاء. [ هََ ج ْءْ ] (ع مص ) فرومردن گرسنگی کسی و آرمیدن . (آنندراج ) (منتهی الارب ). آرام گردیدن گرسنگی . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از...
هجاء. [ هََ ج َءْ ](ع مص ) تیز گردیدن گرسنگی . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). التهاب جوع . (اقرب الموارد) (معجم متن اللغة).
هجع. [ هََ ] (ع مص ) شکستن . || شکسته شدن . || آرام شدن . (از اقرب الموارد). || شکستن گرسنگی کسی را. (از ناظم الاطباء).
هجع. [ هَِ ] (ع ص ) مدهوش بیخود. (منتهی الارب ). || گول . (منتهی الارب ). غافل احمق . (اقرب الموارد).
هجع. [ هَُ ج َ / هََ ج ِ ] (ع ص ) مدهوش . بی خود. (منتهی الارب ). || گول . (منتهی الارب ). غافل احمق . (اقرب الموارد). رجوع به هِجع شود.
هجع. [ هَُ ج ْ ج َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ هاجع. (منتهی الارب ). هجوع . (اقرب الموارد). رجوع به هاجع و هجوع شود.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.