اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

حجا

نویسه گردانی: ḤJA
حجا. [ ح َ ] (ع ص ) سزاوار. (منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
حجا. [ ح َ ] (ع اِ) کرانه و سوی چیزی . ج ، احجاء. || قبه های آب که از باران پدید آید. کوپله . حباب . نفاخات . (بحر الجواهر). سوار آب . || خ...
حجا. [ ح ِ ] (ع اِ) عقل . خرد. نهیة. || فطنت . زیرکی . ج ، احجاء.
حجا. [ ح َ ] (ع مص ) شاد شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (از منتهی الارب ).
حجاء. [ ح َ ] (ع اِ) حباب . کوپله . قبه ٔ آب که از باران پدید آید.
حجاء. [ ح َ ] (ع اِ) ناحیت . ج ، احجاء. (مهذب الاسماء).
حجاء. [ ح ِ ] (ع مص ) محاجاة. پرسیدن از یکدیگر برای در غلط افکندن . چیستان از هم پرسیدن . || با هم کارزار کردن . (منتهی الارب ).
حجاء. [ ح َج ْءْ ] (ع مص ). بخیلی کردن به . || مولَع شدن به . || شاد گردیدن به . || چنگ در زدن به . || لازم گرفتن چیزی را. || بازد...
هجا. [ هَِ ] (از ع ، اِمص ) هجو. بدگوئی . جرشفت . دشنام . سرزنش . مسخره . مضحکه . (ناظم الاطباء). مذمت کردن . (شمس اللغات ). نکوهیدن . (آنندراج ) (...
هجا. [ هََ ] (ع اِ) لغتی است در هَجَاءْ. (از معجم متن اللغة). هر چیز که فوت شود و سپری گردد از کسی . رجوعه به هجاء شود.
هجا. [ هََ ] (ع اِ صوت ) کلمه ای است که بدان سگ را زجر کنند. (ناظم الاطباء). رجوع به هَج شود.
« قبلی صفحه ۱ از ۳ ۲ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.