 
        
            حجر
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        ḤJR
    
							
    
								
        حجر. [ ح ُ ] (اِخ ) الخیر. رجوع  به  حجربن  عدی  شود.
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۱۷۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        حجر. [ ح ِ ] (اِخ ) ابن  حنظله ، ابن الندیم  در الفهرست  او را چنین  نام  داده  است . ابن  حجر عسقلانی  گوید نام  او دغفل  است . رجوع  به  دغفل  شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        حجر. [   ] (اِخ ) ابن  خالدبن  محمود شاعری  است  از عرب . رجوع  به  عقدالفرید ج 6 ص 98 و المعرب  جوالیقی  ص 260 و حماسه ٔ ابی تمام  ج 4 صص 183- 184 از...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        حجر. [ ح ُ ] (اِخ ) ابن  ربیعةبن  وائل . ابن  عبدالبر او را یاد کرده ، گوید: حجاج بن  ارطاءة از عبدالجباربن  وائل بن  حجر، از پدرش  از جدش  حجر از پیغ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        حجر. [   ] (اِخ ) ابن  زائدة حضرمی  الکندی . ابوعمروکشی  و طوسی  او را در رجال  شیعه  شمرده اند. ابن  النجاشی  گوید: ثقة و صحیح  السماع  بود. عبداﷲبن ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        حجر. [   ] (اِخ ) ابن  زیدالکندی . صحابی  است  و بحجر الشر معروف  است . رجوع  به  حجربن  یزید شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        حجر. [   ] (اِخ ) ابن  سلیمان  حرانی . یکی  از بلغای  عرب  است . (ابن  الندیم ).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        حجر. [ ح ُ ] (اِخ ) ابن  عبدالجبار. جاحظ خبری  از وی  واو از موسی بن  ابی  الردقاء آورده  است . (البیان  و التبیین  ج 2 ص 182). و ابن  قتیبه  در عیون ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        حجر. [ ح ُ ] (اِخ ) ابن  عدی بن  معاویةبن جبلةبن  عدی بن  ربیعةبن  معاویة الاکرمین  الکندی ، معروف بحجربن  الادبر و حجرالخیر. ابن  سعد و مصعب  زبیری  ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        حجر. [   ] (اِخ ) ابن  عمروبن  معاویةبن  ثوربن  مرثع ملقب  بآکل  المرار. رجوع  به  حجر آکل  المرار شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        حجر. [ ح ُ ] (اِخ ) ابن عمروالکندی . رجوع  به  حجر آکل  المرار شود.