 
        
            حجر
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        ḤJR
    
							
    
								
        حجر. [   ] (اِخ ) ابن  یزیدبن  سلمةبن مرةبن  حجربن  عدی بن  ربیعةبن  معاویة الاکرمین  کندی . و برخی  پدرش  را زید نوشته اند. ابن  سعد در طبقه ٔ چهارم  گوید: بوفادت  بنزد پیغمبر آمد، وی  مردی  شریف  بود و حجرالشر لقب  میداشت  در مقابل  حجرالخیر که  لقب  حجربن  عدی  (حجربن  الادبر) بود. حجربن  یزید نیز در صفین  با علی  میبود، و یکی  از گواهان  حکمین  گردید، پس  بنزد معاویه  شد. معاویه  او را بولایت  ارمینیة گماشت . یعقوب بن  سفیان  او را در عداد امراء عالی  در جنگ  جمل  شمرد، و ابوموسی  او را از ابن  شاهین  استدراک  کرده  است . ابن  اثیر و ابن  امین  نیز همین  مطالب  را از ابن  کلبی  نقل  کرده اند و نیز گفته  است  که  حجربن  یزید شریر بود و داستان  او را با عمارةبن  عقبةبن  ابی معیط در کوفة یاد کرده  است . (الاصابة ج 1 قسم 1 ص 330) (قاموس  الاعلام  ترکی ).
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۱۷۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        حجر. [ ح ِ ] (ع  اِ) کناره . کنف .منعه . کنار مردم . (منتهی  الارب ). بر. و آن  از زیر بغل  تا کشح  باشد و مجازاً حمایت  :  لشکری  که  در حجر مجاهدت  ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        حجر. [ ح ِ ] (ع  مص ) بازداشتن  کسی  را از تصرف  در مال  خویش ، چونانکه  داور دیوانه  و نابالغ را. (غیاث ). و رجوع  به  حَجر مصدر شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        حجر. [ ح ُ ] (ع  مص ) بازداشت . (منتهی  الارب ). بازداشتن  کسی  را از تصرف  در مال  خود بعلتی  شرعی ، چون  دیوانگی  و صغر. (غیاث ).  ||  منع.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        حجر. [ ح ُ ] (ع  اِ) کنار مردم . (منتهی  الارب ).  ||  عقل . خرد. (ترجمان  عادل بن  علی ) نهیه . لب . حجی . (معجم  البلدان ).  ||  حرام . (منتهی  الار...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        حجر. [ ح َ ] (ع  اِ) کنار. (ترجمان  عادل بن  علی ) (غیاث ). بغل . (غیاث ).  ||  تل  ریگ  و توده ٔ آن .  ||  چشم خانه .  ||  کنار مردم . جامه ٔ کنار مر...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        حجر. [ ح َ ] (ع  مص ) بازداشتن . (دهار) (ترجمان  عادل بن  علی ). منع کردن  یعنی  بازداشتن  کسی  را از تصرف  در مال  خویش  و حرام  کردن . (زوزنی ) (دست...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        حجر. [ ح ُ ج َ ] (ع  اِ) ج ِ حجره . (غیاث ) : مسند از تخت  و مخده  ز نمط برگیریدحجر از بهو و ستاره  ز حجر بگشائید. خاقانی .گرچه  خمخانه ٔ ما را نه  حج...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        حجر. [ ح ُ ج ُ ] (ع  اِ) گوشت  گرداگرد ناخن . گوشت  که  بر ناخن  احاطه  دارد.  ||  ج  حجَر.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        حجر. [ ح َ ج َ] (ع  اِ) سنگ . داود ضریر انطاکی  در تذکره  گوید: یراد به  عندالاطلاق  جوهر کل  جسم  جماد سواء کانت  فیه  مائیةکالیاقوت  اولا، و سواء حف...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        حجر. [ ح ِ ] (اِخ ) سوره ٔ حجر. نام  سوره ٔ پانزدهم  است  از قرآن ، و آن  مکیه  است  دارای  99 آیت ، پس  از ابراهیم  و پیش  از نحل  و آغاز میشود به : ...