حداد
نویسه گردانی:
ḤDʼD
حداد. [ ح َدْ دا ] (اِخ ) حسینی . شیخ محمدبن خلف . او راست : ارشادالاخوان ، شرح «هدایة الصبیان فی تجوید القرآن » تألیف شیخ سعیدبن نبهان ، مصر، 1320. (معجم المطبوعات ).
واژه های همانند
۳۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
حداد. [ ح َدْ دا ] (اِخ ) (ابوالحسن ...). مستوفی در خاتمه ٔ فصل چهارم از باب پنجم از تاریخ گزیده ، وی را در عداد مشایخ که تاریخ ایشان را نم...
حداد. [ ح َدْ دا] (اِخ ) اسکندرانی . ظافربن القاسم بن منصوربن عبداﷲبن خلف الجذامی الاسکندرانی معروف به حداد شاعر ادیب . حافظ سلفی و گروهی ا...
حداد. [ ح َدْ دا ] (اِخ ) اصفهانی ابوالفضل حمدبن احمد. مافروخی او را در عداد محدثان اصفهان شمرده است . (محاسن اصفهان ، صص 30-31). و در ترجمه ٔ...
حداد. [ ح َدْ دا ] (اِخ ) امین بن سلیمان برادر نجیب حداد لبنانی است . (1870-1912م ). او راست : منتخبات امین الحداد چ اسکندریه ، 1913م . (معجم ...
حداد. [ ح َدْ دا ] (اِخ ) بصری .حسن بن احمد قاضی شافعی . مکنی به ابومحمد. او راست : کتاب ادب القاضی . والشهادات . وی در 380هَ . ق . درگذشت . و ...
حداد. [ ح َدْ دا ] (اِخ ) جبرائیل افندی . او راست : تاریخ الحرب السودانیة، که در روزنامه «اللطائف » بتدریج منتشر و سپس بصورت کتابی آنرا تمام ...
حداد. [ ح َدْ دا ] (اِخ ) (جرجی ...) ابن موسی شاعر و نویسنده ٔ مسیحی عرب متولد زحله (سوریة) است . وی روزنامه ٔ «عصر جدید» را دردمشق چهار سال م...
حداد. [ ح َدْ دا ] (اِخ ) حسینی ، عبداﷲ. رجوع به ابن علوی الحدادی در ذیل لغت نامه شود.
حداد. [ ح َدْ دا ] (اِخ ) سلیم امین . معلم دو مدرسه ٔ «المحاسبة و التجارة» عالی و متوسط در مصر. او راست : 1- تمرینات علی المحاسبة التجاریة و المال...
حداد. [ ح َدْ دا ] (اِخ ) شیخ سلیمان ساکن اسکندریة و تا سنه ٔ 1891 م . زنده بوده است . او راست : قلادة العصر که دیوان اوست چاپ اسکندریة 1891 م...