اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

حداد

نویسه گردانی: ḤDʼD
حداد. [ ح َدْ دا ] (اِخ ) شیخ سلیمان ساکن اسکندریة و تا سنه ٔ 1891 م . زنده بوده است . او راست : قلادة العصر که دیوان اوست چاپ اسکندریة 1891 م . در 112 صفحه . (معجم المطبوعات ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۷۵ ثانیه
علی حداد. [ ع َ ی ِ ح َدْ دا ] (اِخ ) ابن محمد حداد مصری ، مکنّی به ابوالحسن . او راست : حدیقة المنادمة و طریقة المناسمة، که در سال 1040 هَ . ق ....
حداد حدیه . [ ح َ دِ ح ُدْ دی هَِ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) در حق کسی گویند که طلعت وی را مکروه دارند. (اقرب الموارد).
جبرائیل حداد. [ ج َ ل ِ ح َدْ دا ] (اِخ ) طرابلسی . وی مورخ است . ازآثار اوست : تاریخ الحرب السودانیة. که در سال 1891 م . در قاهره بچاپ رسیده ...
حداد نیشابوری . [ ح َدْ دا دِ ] (اِخ ) رجوع به ابوحفص حداد در همین لغت نامه و نیز تاریخ گزیده ص 772و خاندان نوبختی صص 83-90 و فهرست فیه ما ...
هداد. [ هََ ] (ع اِمص ) رفق و تأنی . «هدادیک » گویند به صورت تثنیه . (از اقرب الموارد). || (ص ) قوم هداد؛ مردم ترسو. (از اقرب الموارد).
هداد. [ هََ دْ دا ](اِخ ) ابن شرجیل . یکی از ملوک یمن پدر بلقیس زوجه ٔ سلیمان بن داود علیهاالسلام . (یادداشت به خط مؤلف ).
آهنگر
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.