حدر
نویسه گردانی:
ḤDR
حدر. [ ح َ دَ ] (ع مص ) حدر عین ؛ روان کردن اشک چشم را. (منتهی الارب ). جاری شدن اشک از چشم . || یکی را دو دیدن .
واژه های همانند
۱۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
هدر. [ هََ دَ ] (ع ص ) مردم از اعتبار افتاده . (منتهی الارب ). مردم از اعتبار افتاده که خیری در ایشان نیست . (اقرب الموارد).
بیهوده شدن ... باطل شدن ... به شکل هدر رفتن هم بیان شده است.
شکل مفعولی (صفت مفعولی) از هدر رفتن ... به شکل هدر شده ( از ریشه ی هدر رفتن) هم امده است.
هبا و هدر. [ هََ وَ / وُ هََ دَ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ) برایگان . مفت . بباطل . (یادداشت مؤلف ). بربادرفته . ضایعشده .