اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

حذم

نویسه گردانی: ḤḎM
حذم . [ ح ُ ذَ ] (ع ص ) مرد کوتاه که گام نزدیک گذارد. (منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۳ ثانیه
هذم . [ هََ ] (ع مص ) بریدن . (منتهی الارب ). بسرعت بریدن . (اقرب الموارد). || بشتاب خوردن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
هزم . [ هََ ] (ع مص ) مهربانی کردن بر کسی . (منتهی الارب ). || انگشت خلانیدن در چیزی چنانکه مخاکچه پیدا آید. || زدن ِ کسی کسی را چنانکه...
هزم . [ هََ زِ ] (ع ص ) اسب منقاد و رام . (منتهی الارب ). فرس مطیع. || فرس هزم الصوت ؛ که صدایش به صدای رعد ماند. (اقرب الموارد).
هزم . [ هََ زَ ] (ع اِ) بانگ کمان . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
هزم . [ هََ ] (اِخ ) جایی است از مدینه .
هضم .[ هَُ ض ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ هضوم . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || ج ِ هضماء. (اقرب الموارد).
هضم . [ هََ ] (ع مص ) انبوهی کردن بر گروهی . || فروآمدن بر گروهی . (منتهی الارب ). || شکستن . (اقرب الموارد). || ستم کردن . (از اقرب الم...
هضم . [ هََ ض َ ] (ع مص ) باریک شدن شکم . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || درآمده شکم گردیدن . (منتهی الارب ). || باریک گردیدن تهیگاه . ...
هضم . [ هََ / هَِ ] (ع اِ) زمین پست هموار. || شکم رودبار. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || شکم دریا. ج ، اهضام ، هضوم . (منتهی الارب )....
همتای پارسی این واژه ی عربی در زبان سغدی، این است: خاو. *** فانکو آدینات 09163657861
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۶ ۴ ۵ ۶ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.