حذیفة
نویسه گردانی:
ḤḎYF
حذیفة. [ ح ُ ذَ ف َ ] (اِخ ) ابن قتادة مرعشی . صاحب صفةالصفوة او را از زهاد و صاحب کرامات شمرده است و از نهان بن مغلس آرد که : حذیفةبن قتادة مرعشی مرا گفت : در کشتی بودم . کشتی بشکست . من و زنی بر تخته پاره ای بنشستیم و هفت روز بماندیم . زن گفت من تشنه ام . از خدا بخواستم تا ما را سیرآب کند. زنجیری از آسمان بر ما فرودآمد که کوزه ٔ آبی بدان بسته بود. بیاشامیدیم و سر بلند کرده بدان زنجیر نگریستم ، مردی را بدیدم که چهارزانو در آسمان نشسته . گفتم که باشی ؟ گفت : از آدمیان . گفتم چه تو را بدین پایه رساند؟ گفت : دستور خدا بر هوس خود مقدم شمردم ، پس آنچنانکه می بینی مرا بنشاند... وی مصاحبت سفیان ثوری یافت و بسال 207 هَ . ق . درگذشت . (صفةالصفوه ج 4 صص 242-245). در تذکرةالاولیاء ج 2 صص 76-77 در شرح حال یوسف اسباط از این شخص ذکری شده است .
واژه های همانند
۲۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
حذیفة. [ ح َ ف َ ] (اِخ ) آبی است کعب بن ابی بکربن کلاب را.
حذیفة. [ ح ُ ذَف َ ] (اِخ ) ابن الابرص . رجوع به حذیفةبن الاحرص شود.
حذیفة. [ ح ُ ذَ ف َ ] (اِخ ) ابن الاحرص یا الابرص الاشجعی . از حکام اندلس است . مدت ششماه به سال 110 هَ . ق . بر آن دیار ولایت داشت . (ترجمه...
حذیفة. [ ح ُ ذَ ف َ ] (اِخ ) ابن اسید، مکنی به ابی سریحة الغفاری . صحابی است . و بعضی حذیفةبن اسد گفته اند. وی از بیعت کنندگان تحت شجره است ...
حذیفة. [ ح ُ ذَ ف َ ] (اِخ ) ابن انیس . شاعری است از عرب . ابن عبدربه شعر وی را آورده است . (العقد الفرید چ محمد سعید عریان ج 6 صص 96-97).
حذیفة. [ ح ُ ذَ ف َ ] (اِخ ) ابن اوس .صحابی است . (الاصابة ج 1 ص 332) (قاموس الاعلام ترکی ).
حذیفة. [ ح ُ ذَ ف َ ] (اِخ )ابن بدر خطفی بن سلمةبن عوف بن کلیب بن یربوع خطفی ، جدجریربن عطیة خطفی . جاحظ وی را در عداد نساک و زهاد و علماء نس...
حذیفة. [ ح ُ ذَ ف َ ] (اِخ ) ابن بدر فزاری بن عمروبن جریةبن لوذان . رئیس قبیله ٔ بنی فزارة بود و داستان مسابقه ٔ اسب دوانی او با قیس بن زهیر ک...
حذیفة. [ ح ُ ذَ ف َ ](اِخ ) ابن دأب از آل دأب . جاحظ وی را در عداد نسب شناسان عرب شمرده است . (البیان و التبیین ج 1 ص 258).
حذیفة. [ ح ُ ذَ ف َ ] (اِخ ) ابن عبد فقیم بن عدی بن عامربن ثعلبةبن مالک بن کنانة. نخستین کس بود که به خواندن خطبه و فرمان نسی ٔ قیام کرد...