حرب
نویسه گردانی:
ḤRB
حرب . [ ح َ ] (اِخ )ابن عزالملک ، ملقب به ملک تاج الدین . از ملوک سیستان در زمان سلاجقه ، برادرزاده ٔ ملک شمس الدین است . او بواسطه ٔ عمه ٔ خود بر عم خویش ملک شمس الدین خروج کرد و ملک شمس الدین کشته شد، و مردم سیستان او را به طوع ورغبت به سلطنت برداشتند و او برخلاف عم خود به صفت عدل و احسان متصف بود و مدت شصت سال در خطه ٔ سیستان وبلاد غور و خراسان حکم راند، و بسیاری معابد و مساجدو خوانق بساخت ، و چون درگذشت پسرش معین الدین بهرامشاه بجای پدر نشست . (از حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 627).
واژه های همانند
۴۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
حرب .[ ح َ ] (اِخ ) خثعمی . تابعی است . (الاصابة ج 2 ص 78).
حرب . [ ح َ ] (اِخ ) سریج ، مکنی به ابی سفیان . محدث است .
حرب . [ ح َ ] (اِخ ) سلمی . رجوع به حریث سلمی شود.
حرب . [ ح َ ] (اِخ ) سجزی ملک تاج الدین پدر میر ناصرالدین عثمان بن حرب السجزی . عوفی گوید: امیر ناصر پسر ملک تاج الدین حرب که از عدل شامل ...
حرب دان . [ح َ ] (نف مرکب ) عالِم به فنون جنگ : سوم شجاع و مبارز حرب دان و سلاح شناس . (سندبادنامه ص 318).
حرب جای . [ ح َ ] (اِ مرکب ) رزمگاه . معرک . معرکة.مَکَرّ. (منتهی الارب ). حربگاه : اسفاهدون را در این روز بکشتند در حرب جای . (تاریخ طبرستان ).
حرب حنین . [ ح َ ب ِ ح ُ ن َ ] (اِخ ) یکی از غزوات معروف پیغمبر است . رجوع به حنین شود. و چون در این جنگ تلفات سنگین بر مسلمانان وارد شده ...
حرب کردن . [ ح َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) جنگیدن . جنگ کردن .
ارکان حرب . [ اَ ن ِ ح َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ۞ هیئت صاحب منصبان که اداره ٔ سپاهیان را متعهد است . ستاد. (فرهنگستان ).
حرب الفساد. [ ح َ بُل ْ ف َ ] (اِخ ) جنگی است مر بنی طی را که ابوعبیده ایشان را در آن به اسلام بازگردانید. (معجم البلدان ).