اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

حرث

نویسه گردانی: ḤRṮ
حرث . [ ح َ ] (ع مص ) کشت کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) (زوزنی ) (ترجمان عادل ). کاشتن . کشت . زرع . کشاورزی . دهقنت . زراعت کردن . کشت و زرع کردن . بصلاح آوردن زمین . حراثة. حراثت . حرث ارض ؛ شیار کردن زمین رابرای کشت . (منتهی الارب ). شدیار. شکافتن زمین برای زراعت . || حرث دابه ؛ لاغر کردن ستور از بسیار راندن . (منتهی الارب ). لاغر کردن ستور از بسیاری راندن . سوار شدن بر پشت ستور و راندن چنانکه لاغر شود. لاغر کردن ستور از راندن بسیار. (زوزنی ). لاغر گردانیدن . (دهار). لاغر کردن ستور از بسیار راندن . (تاج المصادر بیهقی ). || جمع کردن مال . (تاج المصادر). کسب کردن . کسب کردن و ورزیدن و اندوختن مال و جمعکردن . (منتهی الارب ). || شورانیدن آتش . (تاج المصادر بیهقی ). سوزانیدن آتش . (منتهی الارب ). افروختن آتش . (غیاث ). || درس کردن قرآن . (تاج المصادر بیهقی ). قرآن خواندن . (غیاث ) (زوزنی ). || دانشمند شدن . || چهار زن کردن . جمع کردن میان چهار زن . (منتهی الارب ). || بسیار آرمیدن با زنی . مبالغه در گائیدن . (منتهی الارب ). || جستجو کردن چیزی . کاویدن . ج ، حروث .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
حرام و حرس . [ ح َ م ُح َ ] (ص مرکب ، از اتباع ) رجوع به حرام و هرس شود.
حرام و هرس . [ ح َ م ُ هََ ] (ص مرکب ، از اتباع ) بیهوده . باطل . نفله . تباه . و در لازم و متعدی با شدن و کردن صرف شود.
حرس اﷲ دولته . [ ح َ رَسَل ْ لا هَُ دَ ل َ ت َه ْ ] (ع جمله ٔ فعلیه ٔ دعایی ) خدا دولتش را حفظ کناد. دعائی است که پس از ذکر نام پادشاهان و ام...
هرس عمل بریدن یا قطع کردن قسمت هایی از اندام گیاهان بر اساس فرمول و هدف معینی است که با این عمل در رشد ،قدرت رویشی ،زایشی درختان و آرایش آنها دخالت م...
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ صفحه ۵ از ۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.