اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

حرة

نویسه گردانی: ḤR
حرة. [ ح ُرْ رَ ] (ع ص ، اِ) کنیزک آزاده . تأنیث حُرّ. آزاده زن . آزادزن . زن آزاد. || خاتون . بی بی . بانو. سیده . بیگم . خدیش . ستی . خانم . مقابل اَمة، داه ، کنیز. و این چون لقبی عام بوده است زنان مجلله ومحترمه را مانند خانم امروز : این زن بیامد و با این کنیزک بگفت و کنیزک آمد و با غازی بگفت ... غازی سخت دل مشغول شد و کنیزک را گفت این حرة را بخوان تا بهتر اندیشه دارد و بحق او رسم ، اگر این حادثه درگذرد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 331). || دختر شاه یا امیر یا وزیر و مانند آن : و از وی دو حرة ماند یکی در حباله ٔ... (تاریخ بیهقی ).
چاکر قبچاق شد شریف و ز دل
حره ٔ او پیشکارخاتون شد.

ناصرخسرو.


ج ، حُرّات ، حَرائر. (مهذب الاسماء).
|| لیله ٔ حرة؛شب زفاف بی آرامش با دوشیزه . مقابل لیله ٔ شیباء. || لیله ٔ حرة؛ شب نخستین از هر ماه قمری . || جای گشتن گوشواره از بناگوش . || سحابه ٔ حرة؛ ابر بسیارباران . || ناقة حرة؛ ماده شتر بسیارشیر. || نجیب . اصیل . || رملة حرة؛ ریگ بی گل . ریگ نیکو. || ارض حرة؛ زمین خوش . (صراح ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
هره دشت . [ هََ رَ دَ ] (اِخ ) دهی است از بخش مرکزی طوالش که دارای 3726 تن سکنه است . از رود هره دشت مشروب میشود و محصول عمده اش برنج ، غ...
حره ٔ قم . [ ح َرْ رَ ی ِ ق ُ ] (اِخ ) از دهات وزوای قم بوده است .رجوع به تاریخ قم چ سیدجلال الدین تهرانی ص 139 شود.
حره ٔ لبن . [ ح َرْ رَ ی ِ ل ُ ] (اِخ ) موضعی است . (معجم البلدان ). رجوع به لُبْن شود.
حره ٔ شرج . [ ح َرْرَ ی ِ ش َ ] (اِخ ) نام موضعی است . (معجم البلدان ).
حره ٔ عذرة. [ ح َرْ رَ ی ِ ع ُ رَ ] (اِخ ) کُرْتوم . موضعی است . (معجم البلدان ). رجوع به عُذْرة و کرتوم شود.
حره ٔ تبوک . [ ح َرْ رَ ی ِ ت َ ] (اِخ ) موضعی است و غزوه ٔ تبوک بدانجا بود. (معجم البلدان ). رجوع به تبوک شود.
حره ٔ تقدة. [ ح َرْ رَ ی ِ ت ُ دَ ] (اِخ ) یا حره ٔ نُقْدة. نام موضعی است . (معجم البلدان ).
حره ٔ حقل . [ ح َرْ رَ ی ِ ح َ ] (اِخ ) در مُنْصَف است و یوم حره ٔ حقل نام یکی از جنگهای عرب است . (معجم البلدان ).
حره ٔ ختلی . [ ح ُرْ رَ ی ِ خ ُت ْ ت َ ] (اِخ ) لقب خواهر محمود و عمه ٔ مسعود و محمد غزنوی است . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 70، 116، 205 و چ فیاض ص...
هره سنگ . [ هََ رَ س َ ] (اِخ ) هرسنگ که دهی بوده است در مازندران . رجوع به هرسنگ شود.
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۶ ۴ ۵ ۶ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.