حرة. [ ح ُرْ رَ ] (ع  ص ، اِ) کنیزک  آزاده . تأنیث  حُرّ. آزاده زن . آزادزن . زن  آزاد.  ||  خاتون . بی بی . بانو. سیده . بیگم . خدیش . ستی . خانم . مقابل  اَمة، داه ، کنیز. و این  چون  لقبی  عام  بوده  است  زنان  مجلله  ومحترمه  را مانند خانم  امروز 
:  این  زن  بیامد و با این  کنیزک  بگفت  و کنیزک  آمد و با غازی  بگفت ... غازی  سخت  دل مشغول  شد و کنیزک  را گفت  این  حرة را بخوان  تا بهتر اندیشه  دارد و بحق  او رسم ، اگر این  حادثه  درگذرد. (تاریخ  بیهقی  چ  ادیب  ص 
331). ||   دختر شاه  یا امیر یا وزیر و مانند آن  
:  و از وی  دو حرة ماند یکی  در حباله ٔ... (تاریخ  بیهقی ).
چاکر قبچاق  شد شریف  و ز دل 
حره ٔ او پیشکارخاتون  شد. 
ناصرخسرو.
ج ، حُرّات ، حَرائر. (مهذب  الاسماء).
||  لیله ٔ حرة؛شب  زفاف  بی  آرامش  با دوشیزه . مقابل  لیله ٔ شیباء.  ||  لیله ٔ حرة؛ شب  نخستین  از هر ماه  قمری .  ||  جای  گشتن  گوشواره  از بناگوش .  || سحابه ٔ حرة؛ ابر بسیارباران .  ||  ناقة حرة؛ ماده  شتر بسیارشیر.  ||  نجیب . اصیل .  ||  رملة حرة؛ ریگ  بی گل . ریگ  نیکو.  ||  ارض  حرة؛ زمین  خوش . (صراح ).