اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

حریش

نویسه گردانی: ḤRYŠ
حریش . [ ح َ ] (اِخ ) قریه ای از اعمال موصل از کوره ٔفرج و گویا بنام قبیله ٔ ساکن آن نامیده شده باشد.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۶ ثانیه
حریش . [ ح َ ] (ع ص ) شتر بسیارخوار کفته لب . ج ، حُرُش . || (اِ) حیوانی که مخالب همچون شیر دارد و کرگدن نامیده شود. (معجم البلدان ). کرگ . ک...
حریش . [ ح َ ] (اِخ ) قبیله ای از بنی عامر.
حریش . [ ح َ ] (اِخ ) ابن جذیمة. از قبیله ٔ ازد است .
حریش . [ ح َ ] (اِخ ) ابن عبیداﷲ. از قبیله ٔ کعب است .
حریش . [ ح َ ] (اِخ ) ابن هلال قریعی . نام یکی از دوتن حریش نام که هر دو صحابی بوده اند و بقول صاحب حماسة حریش بن هلال شاعر بوده است . (ق...
حریش . [ ح َ ] (اِخ ) ابن یزید. از جعفربن محمد روایت دارد. و فرزندش محمدبن حریش از وی روایت کند. دارقطنی پدر و فرزند را ضعیف دانسته است . (...
حریش . [ ح َ ] (اِخ ) سیستانی . یکی از سرکردگان استاذسیس است . وی هنگامی که در سال 150 هَ . ق . علیه دربار عباسی در خراسان قیام کرد حریش ر...
حریش . [ ح َ ] (اِخ ) معاویةبن کعب بن ربیعة ابی عامربن صعصعةبن معاویةبن بکربن هوازن . جد بطنی ازبنی عامر که در یکی از قرای موصل سکونت داشت...
حریش. [حَ]. (ا. عر.). شبه‌نهنگ تک‌شاخ،[۲] نیزه ماهی[۳] (به انگلیسی: Narwhale) (نام عربی ذوالقرن[۴]، نام فارسی ختو[۵]) پستانداری آبزی است از راسته آب‌ب...
حریش البحر. [ح َ شُل ْ ب َ ] (ع اِ مرکب ) ۞ کرکدن البحر. قوقی . ذوالقرن . ختو. زال . ماهی زال .
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.