حریش
نویسه گردانی:
ḤRYŠ
حریش. [حَ]. (ا. عر.). شبهنهنگ تکشاخ،[۲] نیزه ماهی[۳] (به انگلیسی: Narwhale) (نام عربی ذوالقرن[۴]، نام فارسی ختو[۵]) پستانداری آبزی است از راسته آببازسانان خانواده تکدندانان (Monodontidae)؛ عضو دیگر این خانواده نهنگ سفید است. این پستاندار دریایی متعلق به گروه نهنگهای دنداندار است و در آبهای سرد قطبی زندگی میکند. شبهنهنگ تکشاخ سر کوچک و پیشانی مدور دارد که فاقد پوزه و بالهٔ پشتی است و با اینکه فاقد دندان است از نهنگهای دنداندار بهشمار میآید. عجیبترین مشخصه شبهنهنگهای تکشاخ، عاج (دندان) پیچ خورده نیزه مانند بلند آنهاست که فقط در جنس نر مشاهده میگردد. به دلیل وجود باور کهن به تکشاخ درمیان اروپاییان و تشابه عاج ناروال به شاخ این موجود افسانهای، شبهنهنگهای تکشاخ در معرض صید بیرویه قرار داشتند. کمیاب بودن این جانور و دوری محل زندگی آنها بر باورهای مربوط به تکشاخ بودنشان تأثیر زیادی گذاشتهاست. نهنگهای تک شاخ یکی از کمیابترین جانوران جهان است.
واژه های همانند
۱۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
حریش . [ ح َ ] (ع ص ) شتر بسیارخوار کفته لب . ج ، حُرُش . || (اِ) حیوانی که مخالب همچون شیر دارد و کرگدن نامیده شود. (معجم البلدان ). کرگ . ک...
حریش . [ ح َ ] (اِخ ) قریه ای از اعمال موصل از کوره ٔفرج و گویا بنام قبیله ٔ ساکن آن نامیده شده باشد.
حریش . [ ح َ ] (اِخ ) قبیله ای از بنی عامر.
حریش . [ ح َ ] (اِخ ) ابن جذیمة. از قبیله ٔ ازد است .
حریش . [ ح َ ] (اِخ ) ابن عبیداﷲ. از قبیله ٔ کعب است .
حریش . [ ح َ ] (اِخ ) ابن هلال قریعی . نام یکی از دوتن حریش نام که هر دو صحابی بوده اند و بقول صاحب حماسة حریش بن هلال شاعر بوده است . (ق...
حریش . [ ح َ ] (اِخ ) ابن یزید. از جعفربن محمد روایت دارد. و فرزندش محمدبن حریش از وی روایت کند. دارقطنی پدر و فرزند را ضعیف دانسته است . (...
حریش . [ ح َ ] (اِخ ) سیستانی . یکی از سرکردگان استاذسیس است . وی هنگامی که در سال 150 هَ . ق . علیه دربار عباسی در خراسان قیام کرد حریش ر...
حریش . [ ح َ ] (اِخ ) معاویةبن کعب بن ربیعة ابي عامربن صعصعةبن معاویةبن بکربن هوازن . جد بطنی ازبنی عامر که در یکی از قرای موصل سکونت داشت...
حریش البحر. [ح َ شُل ْ ب َ ] (ع اِ مرکب ) ۞ کرکدن البحر. قوقی . ذوالقرن . ختو. زال . ماهی زال .