اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

حسان

نویسه گردانی: ḤSAN
حسان . [ ح َس ْ سا ] (اِخ ) ابن دحداح یا ابن دحداحة از مشرکان قریش در مکه بود. زن وی أمیمه بنت بشر انصاری از مکه گریخت و به مدینه آمده مسلمان گردید، پیغمبر نخست خواست او را بشوهرش بازگرداند و چون راضی نشد. آیه ٔ «فامتحنوهن ۞ » نازل گشت . پس او را به ازدواج سهل بن حنیف درآورد و از وی عبداﷲبن سهل بزاد. (امتاع الاسماء ج 1 صص 306-307).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۸۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
حسان . [ ح َس ْ سا ] (اِخ ) ابن یسار تغلبی شاعر عرب . مرزبانی از زبیر از ابوسلمة از ضحاک حزامی آرد که : اغزل ابیات عرب شعر حسان تغلبی است ک...
حسان . [ ح َس ْ سا ] (اِخ ) ابوأشرس . محدث است .
حسان . [ ح َس ْ سا ] (اِخ ) ابواسود حسان بن قیس التمیمی یکی از صحابه است . رجوع به حسان بن قیس شود.
حسان . [ ح َس ْ سا ] (اِخ ) ابوعلی . محدث است .
حسان . [ ح َس ْ سا ] (اِخ ) اندلسی . رجوع به حسان بن مالک شود.
جمع حسن [فتح ح] و حسناء [ضم ح] در قرآن کریم دوبار به عنوان صفت برای ذکر زیبائی نعمت های بهشت به کار رفته است : [ فیهن خیرات حسان] [ ... عبقری حسان...
ام حسان . [ اُم ْ م ِ ح ِ ] (ع اِ مرکب ) حیوان کوچکی است به اندازه کف دست . (از المرصع).
ام حسان . [ اُم ْ م ِ ح ِ ] (اِخ ) یکی از زنان مشهور بزهدو تقوی و با سفیان ثوری صحبت داشته است . رجوع به صفة الصفوة ج 3 ص 115 و قاموس اعلام ...
حسان بک . [ ح َس ْ سا ب َ ] (اِخ ) محمد. از شاعران متأخر عثمانی و پسر رجائی زاده سلیمان هادی افندی است . وفات او1152 هَ . ق . بود. (قاموس الاع...
ارض حسان . [ اَ ض ُ ح َس ْ سا ](اِخ ) دهی است نزدیک مکه و آن را حسان نیز گویند.
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ صفحه ۶ از ۹ ۷ ۸ ۹ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.