حصان
نویسه گردانی:
ḤṢAN
حصان . [ح َ / ح ِ ] (اِخ ) نام کوهی از برقه از اعراض مدینه . و گویند نام کوهی خرد است بدانجا. (معجم البلدان ).
واژه های همانند
۸۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
حسان .[ حَس ْ سا ] (اِخ ) قریه ای است میان واسط و دیر عاقول و آن را قرنا ام حسان نیز گویند. (معجم البلدان ).
حسان . [ حَس ْ سا ] (اِخ ) دهی است نزدیک مکه و آنرا ارض حسان نیز نامند.
حسان . [ حَس ْ سا ] (اِخ ) ابن ابراهیم مکنی به ابی هشام ، قاضی کرمان . محدث است .
حسان . [ حَس ْ سا ] (اِخ ) ابن ابی حسان العبدی . صحابیست . (قاموس الاعلام ترکی ).
حسان . [ حَس ْ سا ] (اِخ ) ابن ابی ساسان . مکنی به ابی عبداﷲ محدث است .
حسان . [ حَس ْ سا ] (اِخ ) ابن ابی سنان العسکری . صحابیست و حدیث شریف «طالب العلم بین الجهال کالحی بین الاموات » را او روایت کرده است . (ق...
حسان . [ حَس ْ سا ] (اِخ ) ابن ادهم مازنی محدث است . و مرزبانی گوید: کان علامة... رجوع به الموشح ص 140 شود.
حسان . [ حَس ْ سا ] (اِخ ) ابن اسد حجری و در تجرید نام پدرش سعید است . ابن یونس گفت صحبت داشت و فتح مصر دریافت . (حسن المحاضره ج 1 ص 88).
حسان . [ حَس ْ سا ] (اِخ ) ابن اسعد حمیری مکنی به ابوکرب از تبابعه ٔ یمن در جاهلیت است . در افسانه ها آورده اند: که با لشکری انبوه تا به سم...
حسان . [ حَس ْ سا ] (اِخ ) ابن انوشیروان حاکم طبرستان است . یاقوت گوید: انوشیروان در 435 هَ . ق . درگذشت و پسرش جستان یا حسان جانشین او شد....