اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

حفاظ

نویسه گردانی: ḤFAẒ
حفاظ. [ ح ِ ] (ع مص ) محافظت . پیوسته بودن برکاری . پی کردن کاری را. مواظبت امری . || بازداشتن از چیزهای ناروا. || حفظ. نگهبانی . نگاهبانی کردن . نگاه داشتن . (منتهی الارب ). || (اِمص ) حمیت . (صراح ). || مروت . (غیاث ): بیامدم تا... آنچه از... شرط حفاظ... برمن واجب است به ادا رسانم . (کلیله و دمنه ). || عفاف . عفت . پرهیزگاری . دور گردانیدن از بدیها خود را. خویشتن داری . خدارت . مستوری : و ازباب حفاظ تا او [ یعقوب لیث ] بود بوجه ناحفاظی بهیچ کس ننگرید. نه زی زن نه زی غلام . (تاریخ سیستان ).
گر بدی صبر و حفاظم راهبر
برفزودی اختیارم کروفر.

مولوی .


مرنج حافظ، وز دلبران حفاظ مجوی
گناه باغ چه باشد چو این گیاه نرست .

حافظ.


|| (اِ) عار. (صراح ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
حفاظ. [ ح ُف ْ فا ] (ع ص ، اِ) ج ِ حافظ. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). حَفَظَة. (منتهی الارب ). رجوع به حافظ شود : ساز در آغوش هر سو مطربان ز...
حفاظ. [ح ِ ] (اِخ ) رجوع به ابوالمنی ابونصر حفاظ... شود.
بی حفاظ. [ ح ِ ] (ص مرکب ) بدون ستر.بدون پرده . || بی شرم . بی حیا : در چین طره ٔ تو دل بی حفاظ من هرگز نگفت مسکن مألوف یاد باد. حافظ. || ...
حفاض . [ ح ِ ] (ع اِ) ج ِ حفض . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به حفض شود.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.