حم
نویسه گردانی:
ḤM
حم . [ ح ُم م ] (ع اِ) بهین شتر. (منتهی الارب ). کریمه از شتران . (اقرب الموارد). ج ، حمائم . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || حم الشی ؛ معظم آن . (از منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || حم الظهیرة؛ شدت گرمای نیم روزه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
واژه های همانند
۳۸۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
هم گذاشتن . [ هََ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) بستن . بر هم گذاشتن کتاب را یا چشم را. (یادداشتهای مؤلف ).
هم مالیدن . [ هََ دَ ] (مص مرکب ) به هم مالیدن : رختها را هم مالید. (یادداشت مؤلف ).
هم تازیانه . [ هََ ن َ / ن ِ ] (ص مرکب ) کنایه از شریک در تاختن و تاراج کردن باشد. (از انجمن آرا). دو کس را گویند که در اسب تاختن و تاخت و ت...
در هم پیچیده، در هم فرو رفته
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
گرد هم آمدن . [ گ ِ دِ هََ م َ دَ ] (مص مرکب ) فراهم آمدن . با هم اجتماع کردن : بیا سوته دلان گرد هم آئیم که قدر سوته دل دلسوته دونه .باباطا...
گل هم کردن . [ گ َ ل ِ هََ ک َ دَ ] (مص مرکب ) در تداول عامه ، بهم پیوستن . به یکدیگر پیوستن . با هم یکی کردن . بهم انداختن .
باز هم آمدن . [ زِ هََ م َ دَ ] (مص مرکب ) بهم آمدن . التیام یافتن : ور نیز جراحت به دوا باز هم آیداز جای جراحت نتوان برد سنان را.سعدی (بد...
پشت هم انداز. [ پ ُ ت ِ هََ اَ ] (نف مرکب ) گَربِز.محیل . مکار. فریبنده . حیله باز. || مرتب کننده ٔ برگه ها و یادداشتهای کتاب لغتی بر ترتیب خاص...