حمص
نویسه گردانی:
ḤMṢ
حمص . [ ح ِ م م ِ / ح ِ م م َ ] (ع اِ) کجلّق و قنَّب ، نخود و آن نفاخ ملین و مدر است . منی و شهوت و خون را زیاد میکند و بدن و ذکر را نیرو می بخشد، بشرط آنکه پس از طعام و پیش از طعام خورده نشود بلکه در وسط طعام خورده شود. (منتهی الارب ). دانه ای است خوراکی . (از اقرب الموارد).
واژه های همانند
۱۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
حمس . [ ح َ م َ ] (ع مص ) سخت و درشت گردیدن در دین . || دلیر شدن در حرب . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || (اِ) ج ِ حَمَسَة. (منتهی الارب...
همص . [ هََ ] (ع مص ) گوشت خوردن . || بر زمین افکندن کسی را. || برنشستن بر کسی و کشتن . (از منتهی الارب ).
همس . [ هََ ] (ع اِ) آواز نرم . || هرچیز خفی . || آواز خفی تر از آواز قدم . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || آواز نرم دهن بی آمیزش آواز س...