همس
نویسه گردانی:
HMS
همس . [ هََ ] (ع اِ) آواز نرم . || هرچیز خفی . || آواز خفی تر از آواز قدم . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || آواز نرم دهن بی آمیزش آواز سینه . (منتهی الارب ). || (مص ) فشردن . (منتهی الارب ). فشردن انگور. (اقرب الموارد). || شکستن . || لب بند کرده داشتن ، خاییدن طعام را. || نیک رفتن به شب . رفتن با اندک سستی و فتور به شب و روزی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || خفی کردن صوت . || وسوسه کردن شیطان کسی را. (اقرب الموارد).
واژه های همانند
۱۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
حمس . [ ح َ ] (ع اِ)آواز. (منتهی الارب ). صوت . (اقرب الموارد). || جرس رجال . || (مص ) بریان کردن گوشت . || به خشم آوردن . (منتهی الارب ...
حمس . [ ح َ م ِ ] (ع ص ) مرد درشت در دین و دلیر در حرب و دلاور. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
حمس . [ ح ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ اَحمس . جاهای سخت ودرشت . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || ج ِ حمساء. (منتهی الارب ). رجوع به احمس و حمساء شو...
حمس . [ ح َ م َ ] (ع مص ) سخت و درشت گردیدن در دین . || دلیر شدن در حرب . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || (اِ) ج ِ حَمَسَة. (منتهی الارب...
همص . [ هََ ] (ع مص ) گوشت خوردن . || بر زمین افکندن کسی را. || برنشستن بر کسی و کشتن . (از منتهی الارب ).
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
حمص . [ ح َ ] (ع مص )فرونشستن آماس جراحت . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || حمص ارجوحة؛ کم شدن تیزی جنبش بازپیچ یعنی آورک . (منتهی الار...
حمص . [ ح ِ م م ِ / ح ِ م م َ ] (ع اِ) کجلّق و قنَّب ، نخود و آن نفاخ ملین و مدر است . منی و شهوت و خون را زیاد میکند و بدن و ذکر را نیرو می...
حمص . [ح ِ / ح ُ ] ۞ (اِخ ) شهری است بشام که مردم یمن در آن سکونت دارند. (منتهی الارب ). شهریست بشام بزرگ و خرّم و آبادان و همه راهها...
حمص . [ ح ِ ] (اِخ ) نام شهرکی است از ایالت حما که به انضمام نواحی تابعه اش قصیر و ایکی قپولی از 109 پارچه ده ترکیب یافته و قریب 50000...