اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

حنان

نویسه گردانی: ḤNAN
حنان . [ ح َ ] (ع مص ) بخشودن . (ترجمان عادل ) (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ). || (اِمص ) بخشایش . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). || رقت قلب . (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (آنندراج ). || مهربانی .(آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رحمت . (اقرب الموارد). || (اِ) روزی . (منتهی الارب ). رزق . (اقرب الموارد). || برکت . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ). || هیبت . (منتهی الارب ) (آنندراج ). وقار. || شر دراز. (منتهی الارب ) (آنندراج ). الشرالطویل . (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || حنان اﷲ؛ معاذاﷲ. (ناظم الاطباء). || حنانیک ؛ مهربانی کن بر من باربار و همچنین حنانک . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
حنان . [ ح َن ْ نا ] (ع ص ) آرزوکننده ٔ چیزی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ). || رحمت کننده . (غیاث ). بخشاینده . (منتهی الارب ). ذوا...
حنان . [ ح َن ْ نا ] (اِخ ) نامی از نامهای خدای تعالی . (غیاث ): و در دعا آمده : یا حنان و یا منان . حنان کسی که میپذیرد و قبول میکند از کسی ک...
حنان . [ ح ِن ْ نا ] (ع اِ) حنا که بدان خضاب کنند. (ناظم الاطباء). حنا. (منتهی الارب ) (آنندراج ). حناء. (اقرب الموارد). رجوع به حنا و حناء ش...
حنان . [ ] (اِخ ) بدان که چون یوحنا به اجرای خدمت خود شروع نموده ، حنا و قیافا هر دو رئیس الکهنه بودندو عادت آنزمان بر این قرار یافته بو...
حنان . [ ] (اِخ ) شهری است به اندلس ، جایی با نعمت بسیار و آبادانی و تجارت و هوای معتدل . (حدود العالم ).
حنآن . [ ح ُ آ ] (ع اِ) ج ِ حِنّا. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). رجوع به حناء شود.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.