حنان
نویسه گردانی:
ḤNAN
حنان . [ ح َن ْ نا ] (ع ص ) آرزوکننده ٔ چیزی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ). || رحمت کننده . (غیاث ). بخشاینده . (منتهی الارب ). ذوالرحمة. (اقرب الموارد) (آنندراج ). مهربان . (مهذب الاسماء). || متوجه شونده ٔ بر سر تابنده ٔ خود. (منتهی الارب ) (آنندراج ). روی آورنده بکسی که اعراض کرده و روی گردانیده از او. (از شرح قاموس ). || تیر که آواز دهد وقت گردانیدن میان انگشتان . (آنندراج ) (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || نوحه کننده و نالان . || راه پیداو آشکار. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ).
- حمس حنان ؛ دلاور که او راست آواز بجهت سرعت وی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). بائص له حنین من سرعته . (اقرب الموارد).
واژه های همانند
۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
حنان . [ ح َ ] (ع مص ) بخشودن . (ترجمان عادل ) (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ). || (اِمص ) بخشایش . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). || رقت...
حنان . [ ح َن ْ نا ] (اِخ ) نامی از نامهای خدای تعالی . (غیاث ): و در دعا آمده : یا حنان و یا منان . حنان کسی که میپذیرد و قبول میکند از کسی ک...
حنان . [ ح ِن ْ نا ] (ع اِ) حنا که بدان خضاب کنند. (ناظم الاطباء). حنا. (منتهی الارب ) (آنندراج ). حناء. (اقرب الموارد). رجوع به حنا و حناء ش...
حنان . [ ] (اِخ ) بدان که چون یوحنا به اجرای خدمت خود شروع نموده ، حنا و قیافا هر دو رئیس الکهنه بودندو عادت آنزمان بر این قرار یافته بو...
حنان . [ ] (اِخ ) شهری است به اندلس ، جایی با نعمت بسیار و آبادانی و تجارت و هوای معتدل . (حدود العالم ).
حنآن . [ ح ُ آ ] (ع اِ) ج ِ حِنّا. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). رجوع به حناء شود.